○|Part of our lives|○

167 33 16
                                    

BEKHYUN VR:

تا چشمش به من افتاد سریع با چشم هاش به کابینت اشاره کرد

○ سوپ گذاشتم روی میز برو ازش بخور بهتر بشی

دلم میخواست بهش حمله کنم و بگم توی لعنتی نبودی که چون میخواستی بهم درس بدی من رو بیرون گذاشتی که به این روز در بیام ؟!

ولی با چشم غره ای به اون که اصلا حواسش به من نبود و داشت به تلویزیون نگاه میکرد رفتم و شروع کردم به خوردن سوپ که به شکل خیلی فاکی ای خوشمزه شده بود

چشمم به تلویزیون جلوم افتاد
اوههههه شتتتتت بازی بارسلونا و منچستر سیتی بود !!!! چطور یادم رفته بود ؟!

با سرعت از پشت میز رد شدم که همزمان باعث افتادن میز پشت سرم بود

CHANYEOL VR:

با شنیدن صدای تق بلندی برگشتم و یک جثه رو دیدم که سریع داشت به سمت من میومد
شبیه یه گوزن که داره میدوه تا بهت شاخ بزنه سریع جا خالی دادم و اون فرشته عذاب در کسری از ثانیه بغل من نشسته بود

با شوک به بکهیونی که تا چند دقیقه پیش توهم زده بود و حالش بد بود نگاه کردم
اصلا نکنه این بشر ثبات عقلی نداره ؟! یا شاید کم کاری داره؟!

KRIS VR :

بالاخره بعد از یک روز کاری کارم تموم شد
امروز دیگه واقعا جونی برام نمونده و واقعا میخوام بخوابم چون امروز کل روز سر پا مونده بودم

به سمت خونه حرکت کردم و سر راه با به یاد آوردن چیزی یک جرقه توی مخم زد
یادم رفته بود برای رایا پاستیل بخرم حتما ناراحت میشه
به سمت مغازه کنار خونم روندم و بعد از خریدن چند نوع پاستیل به سمت خونه حرکت کردم
رمز در پنت هوس رو زدم و بالاخره وارد شدم

خانم چارلز بلافاصله به سمتم اومد

● سلام خانم چارلز حالتون خوبه ؟!

خانم چارلز با مهربونی بهم نگاه کرد و بلافاصله گفت

~ با دیدن تو بهتر هم شد
خیلی دیر رسیدی خب دیگه امانتی رو تحویل بدم باید زود برم

من به نشونه احترام خم شدم

● امروز اذیت نکرد که ؟!

اون با خنده به سمتم گفت

~ اصلا دختر خیلی ناز و مودبیه ولی خیلی سراغ تو رو میگرفت

من با لبخند بهش فهمیدم رو رسوندم و بالاخره رفت

به سمت اتاق رایا رفتم
اون خواب بود

وارد اتاق شدم و به سمتش رفتم و کنار تختش زانو زدم
اون قشنگ ترین اتفاق زندگی من بود
تنها دلخوشی من برای ادامه این زندگی
کسی که دنیای سیاه و سفید من رو رنگی میکرد

SOMEONE  SAVE PARK FROM HIS NEIGHBOR Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora