Part4

219 42 9
                                        


همه سوار شمشیرها شده بودن و میخواستن حرکت کنن
فقط چند ثانیه طول کشید تا متوجه بشن وی ووشیان هنوز نتونسته سویبیان رو بلند کنه، اما همون چند ثانیه برای وی ووشیان اندازه چند ساعت گذشت و توی سرش یک عالمه فکر میچرخید:

" این.... این یعنی چی...اینطور نیست که انرژی معنویم کم شده باشه.... اصلا.... اصلا هسته طلاییمو حس نمیکنم"

وقتی متوجه نگاه های خیره به سمت خودش شد سریع سعی کرد حالت چهرشو خوب نشون بده و طوری رفتار کنه انگار هیچی نشده و همه چی خوبه اما...خودش رو نمیتونست گول بزنه
طبق عادت همیشگیش سریع توی افکارش غرق شد تا موقعیت رو شناسایی کنه:

"اگه الان انرژی معنویم نابود شده باشه اصلا اگه هسته طلاییم نابود شده باشه، وایسا این به خاطر اینکه یکذبار از این بدن پرت شدم بیرون؟ یعنی سر همون سیستم این بدن برگشت به حالت قبلش؟هه یعنی اون هسته ای که من با یه عالمه زحمت ترمیمش کردم پرورشش دادم به همین راحتی رفت؟.... نه الان وقت این چیزا نیست بعدا... اره...اره... بعدا بهش فکر میکنم الان باید یه بهانه جور کنم تا بتونیم با طلسم انتقال بریم گوسو"

اینکه وی ووشیان چندین دقیقه بدون هیچ حرکتی به شمشیرش روی برف خیره بشه مطمئنا خیلی عجیب بود و همین رفتار هاش باعث شده بود همه از شمشیر هاشون پایین بیان و با عجله به سمتش برن.

وقتی متوجه قدم های سریعی که بهش نزدیک میشدن شد سریع سرش رو به سمت صدای قدم ها چرخوند با اینکه تاریک بود اما به راحتی میتونست چهره های نگران و ترسیده شونو ببینه البته درک نمیکرد این موقعیت چرا باید براشون انقدر ترسناک باشه که همچین قیافه هایی به خودشون بگیرن
سیژویی پیش قدم شد:

-ارشد وی همه چیز مرتبه؟

وی ووشیان گلوش رو صاف کرد و بعد با لحنی متفکرانه زمزمه کرد:

-اره تربچه کوچولو چیزی نیست؛

کمی مکث کرد و دوباره ادامه داد:

-فقط داشتم فکر میکردم  این وقت شب پرواز یکم ایده خطرناکیه بهتره با یه چیز امن تر برگردیم.

جین لینگ، زیژن و جینگی ناله کنان شکایت کردن:

-اما اینطوری خیلی طول میکشه!

وی ووشیان ظاهر شیطنت امیزی به خودش گرفت و در حالی که چندتا کاعذ طلسم از لباس بیرون کشید با پوزخند اعلام کرد:

-نظرتون درباره طلسم انتقال چیه؟ با اینکه نتونستیم شکار شبانه بریم ولی به جاش کار کردن با این طلسمو بهتون یاد میدم.

جینگی و زیژن که خیلی هیجان زده بودن فریاد کنان بله گفتن
اما سیژویی سریع حالت جدی به خودش گرفت و بیان کرد :

-اما این طلسم به نیروی معنوی خیلی زیادی احتیاج داره خطرناک نیست؟

وی ووشیان با ارامش توضیح داد:

Bloody Happiness Where stories live. Discover now