-چه فکری میکردی که اون حرفو زدی؟
جونگکوک که سرش رو پای راست اونوو بود، بعد این حرفش جوابش رو داد-چی؟فکر میکنی میذارم خودش رو از من سرتر نشون بده؟...خب اگه اون "یکی" رو میاره منم دوست پسرم رو میبرم.
یونگی که روی اون یکی پای اونوو و چشم بسته دراز کشیده بود با پوزخند گفت-دوست پسری که نداری...
جونگکوک دستش رو به بالای سرش دراز کرد تا بتونه یونگی رو بزنه-اگه نمیگفتی نمیدونستم که ندارما.
یونگی دستش رو پس زد و دست اونوو رو روی سرش گذاشت تا سپری براش بشه-عوضی!
اونوو که به دعواشون میخندید با تموم شدن دعواشون با نگرانی پرسید-پس حالا میخوایی چیکاری کنی کوکی؟
جونگکوک پوفی کشید و دستهاشو از هم باز کرد-خودمم نمیدونم...باید یکی رو پیدا کنم حداقل فقط واسهی فردا دوست پسرم باشه.
اونوو با سر تایید کرد-و لو دهنده نباشه، بازیگر خوبی باشه
یونگی-آره ولی کی؟
جونگکوک که داشت به سقف خونهی یونگی نگران نگاه میکرد با زدن فکری به سرش اخماش باز شد. سرشو ناگهانی از روی پای اونوو ورداشت و رو مبلی که روش دراز کشیده بود،نشست.
اونوو هم که داشت فکر میکرد با تعجب به جونگکوک نگاه کرد،چند لحظه تو چشماش زل زد و بعد سریع ابروهاشو بالا داد و با دهن باز سرشو تکون داد و هر دو به یک جا خیره شدن!
یونگی-بنظرتون گارسون پدرم چطوره؟...هم گیه هم بهم بدهکاره با کمال میل انجامش میده...اومم...یا هم...
شروع به بشکن زدن کرد-اسم اون دوست پسرت که سه روز باهاش قرار گذاشته بودی چی بود...؟
وقتی دید جوابی نمیگیره چشماش رو باز کرد و اونم سرش رو از رو پای اونوو ورداشت،با حالت سردرگمی به دوستاش که بهش زل زده بودن نگاه کرد-چیه؟!
لبخند اونوو پهنتر شد.
یونگی کامل راست شد و دوباره تکرار کرد-ووعه؟!!
اینبارم جوابی نگرفت و فقط لبخندهای ملیحانهی اونوو و جونگکوک رو دید-چی...؟
با ترس از جاش پرید و چشمهاشو تا آخرین حد باز کرد و دستهاشو تکون داد-نه نه نه نه....اونوو رو ببر!
اونوو و جونگکوک هم از جاشون بلند شدن.
اونوو-احمق نشو...چارهی دیگهای نداریم اون تهیونگ منو دیده.
یونگی همچنان تکرار میکرد-نه!!!
جونگکوک-فقط یه شب!قرار نیست که بهم بدی فقط ادای دوست پسرمو درمیاری!
یونگی چشمهاشو ریز کرد-چینجا! اگه میخوایی بهت بدمم!
اونوو سرشو بالا داد- یااااا! آروم باش و منطقی فکر کن هیونگ...تو بهترین گزینهای!
YOU ARE READING
STUCK WITH YOU | VKOOK \ KOOKV
Fanfiction(کامل شده) خلاصه: عاشق شدن و عشق ورزیدن به کسی که نیمهگشدهی آدم باشه قطعا چیز عالیایه،ولی این مورد برای تهیونگ و جونگکوک متفاوتتر از بقیهی زوجهاست. اونا قانونا برادر هم و همچنین از هم متنفر هستند. و قطعا در مسیر عشقشون اینها تنها مشکلاتشون...