Part 1

174 30 0
                                    

+خدای من باورم نمیشه اخراج شدم .
برای صدمین بار با لحن گرفته ای این جمله رو تکرار کرد و باعث کلافگی پسر چشم آبی شد .
لو : بس کن زین یه سره داری این جمله رو تکرار میکنی این تقصیر تو نبود که

زی : نمیدونم چیکار کنم لو من واقعا ب شغل نیاز دارم تا بتونم خرج خودمو خانوادم رو در بیارم .

با ناراحتی زمزمه کرد و آخر جمله سرش رو پایین انداخت . لویی ک نمیتونست رفیقشو انقد غمگین ببینه با دستاش صورتشو قاب گرفت و سرشو بالا اورد .

لو : نگران نباش داداش . با هم میگردیم و یه شرکت خوب پیدا می‌کنیم.  من همیشه پشتتم لازم نیست نگران چیزی باشی.
و زمزمه آرامش بخش لویی باعث شد چشمای زین پر بشن و محکم لویی رو بغل کنه .

زی : اگ تو نبودی من میخواستم چیکار کنم لو ؟

لو : اره بیب اگ من نبودم نمیتونستی کاری کنی حالا هم پاشو باید بریم پیش هری

لویی با لحن فانی گفت ، زین تکخنده ای کرد و زیر لب احمقی گفت . حاضر شدن و ب سمت خونه هری  ب راه افتادن .

💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥

خب این پارت اول بود . امیدوارم خوشتون بیاد.  ووت یادتون نره لاولیز .

Love you
Zed

Beautiful accountantWhere stories live. Discover now