هری ، لویی و کارا با سرعت وارد بیمارستان شدن .
لو : چیشده نایل؟ چه بلایی سر زین اومده ؟ کجاست الان؟؟؟؟ لیام کووو ؟؟؟
لویی با هول پرسید و نایل سعی کرد آرومش کنه .
نا : هی هی آروم پسر دکترا دارن چکش میکنن . لیام هم تیر خورده و الان تو اتاق عمله
هز : لیام تیر خورده؟؟؟؟
کا : وای نایل مثل آدم از اول تا آخر تعریف کن دارم دیوونه میشممم .
نا : باشه باشه بشینین تا تعریف کنم .
اونا نشستن و نایل همه چیز رو براشون تعریف کرد .
لو : اون زنیکه حرومزاده ...
اما قبل اینکه بتونه جملش رو کامل کنه نیک با عجله وارد بیمارستان شد
کا : این اینجا چی میخواد؟
نی : بچه زین و لیام حالشون خوبه ؟؟ تو رو خدا بهم بگین
هز : ما خودمونم هنوز نمیدونیم
نی : وای گاااد . گایز من واقعا بابت خواهرم متاسفم نمیفهمم چه فکری با خودش کرده اون واقعا روانیه ... میدونم تاسف من چیزی رو درست نمیکنه ولی نمیتونم از عذاب وجدانم کم کنم من ...
نا : آروم باش نیک . چیزی نیست این تقصیر تو نیست تو از چیزی خبر نداشتی که ...
اما قبل اینکه چیز دیگه ای بگه متوجه دکتری شدن که به سمتشون میاد .
لو : آقای دکتر؟ حالشون چطوره ؟
دکتر : نگران نباشین . تیر رو از بدن آقای پین در آوردیم و الان تو بخش هستن . اما آقای مالیک ...
هز : چه بلایی سر زین اومده ؟؟؟
دکتر : زخم های زیادی برداشته و چندتاشون هم خیلی عمیق بودن و این باعث شده خون زیادی از دست بدن . نیاز به اهدای خون دارن و گروه خونیشون هم O+ عه . کسی هست ؟
لو : گروه خونی من O+ اقا . کی میتونم اهدا کنم ؟
دکتر : هر چه زودتر انجام بشه بهتره . لطفا دنبالم بیاین .
لویی همراه دکتر رفت .
کا : خدای من ... راستی به خانواده زین نمیگین ؟
هز : اونا الان بردفوردن . به نظرم الکی نگرانشون نکنیم . در ضمن اگه هم بگیم که کاری از دستشون بر نمیاد !
نا : موافقم ولی من به خانواده لیام گف...
کا : پسرم پسرم کجاست ؟؟؟؟
نا : آروم پاشین خانوم پین . لیام حالش خوبه الان تو بخشه .
کارن و جف همراه کارا و پسرا وارد بخش شدن .
کا : خدای من لیام !! حالت خوبه عزیزم ؟
لی : من خوبم مام
جف : نایل توضیح داد چه اتفاقی افتاده . خوشحالم که حالت خوبه .
BINABASA MO ANG
Beautiful accountant
Fanfiction_ اسمت چیه؟ + زین مالیک هستم . _ خب تو از شرکت قبلی اخراج شدی نمیتونم استخدامت کنم . +خواش میکنم آقا من ب این شغل نیاز دارم ...