بلافاصله بعد از خوردن مسکن از خونه زد بیرون و نفس سنگینش رو آزاد کرد . بعد از چند دقیقه گوشیش شروع ب زنگ خوردن کرد .
زی : سلام لو
لو : سلام زد سریع کونتو جمع کن بیا خونه من .
زی : چرا ؟؟
لو : به هری و کارا هم گفتم بیان تا اخر شب میخوایم خوش بگذرونیم.
زی : باشه لو الان میام . فعلا
لو : بای .
************************************
Same Time : Liamبعد از رفتن زین حسای عجیبی درونش داشت . هم حس خوب از داشتن سکس با زین هم حس بد از اینکه نمیتونه حسشو بهش بگه .
( نه لیام تو نباید عاشق شی حدودا یه ماه گذشته و تو باید این حس فاکیو از بین ببری )
لیام با خودش فکر کرد و سعی کرد اون حسای مضخرف رو از خودش فاصله بده .
************************************لو : وات د فاک زین گردنت پر لاوبایته بعد میگی دوست پسر نداری ؟
کا : راست میگه زین تازه یه کوچولو لنگ هم میزنی
هز : تعریف کن ببینم
زی : لعنتیا مجبور شدم با یکی رابطه داشته باشم میفهمین ؟؟
زین با داد گفت و بقیه با بهت نگاش کردن .
لو : یعنی چی مجبور شدی قشنگ تعریف کن ببینم
بعد از اون زین کل ماجرا رو برای دوستاش تعریف کرد . حتی اینکه از لیام خوشش هم میاد رو گفت .
لری : من اون مرتیکه عوضی رو میشکم
زی : نه بچه ها ب مسیح قسم اگ بهش بگین دیگ باهاتون حرف نمیزنم.
کا : تو چرا قبول کردی زین ؟
زی : همین الان گفتم کارا .مجبور شدم اگ این کارو نمیکردم اخراجم میکرد . اینم مثل شرکتای معمولی نیس اگ از اینجا اخراج میشدم دیگه هیجا استخدامم نمیکردن .
زین با بیچارگی گفت و دستی ب صورتش کشید . لویی ک این حال زین رو دید کنارش نشست و با لحن آرومی گفت
لو : آروم باش داداش ما همیشه پشتتیم .
کارا و هری و با لبخند اطمینان بخشی ب زین نگاه کردن . ک باعث لبخند زیبای اون پسر شد .
کا : عاح داشت یادم میرفت بچه ها من نامزد دارم .
هز ، لو ، زی : چییییییی ؟؟
کا : نامزد دارم به زودی میاد اینجا . اسمش هم نایله نایل هوران . بچه ها اون خیلی خوبه . عاشق غذاعه و خیلی مهربونه گااااد من واقعا دوسش دارم .
کارا با ذوق تعریف کرد و پسرا با خوشحالی بهش نگاه کردن .
زی : برات خیلی خوشحالم کارای عوضی
YOU ARE READING
Beautiful accountant
Fanfiction_ اسمت چیه؟ + زین مالیک هستم . _ خب تو از شرکت قبلی اخراج شدی نمیتونم استخدامت کنم . +خواش میکنم آقا من ب این شغل نیاز دارم ...