Part 7

72 18 2
                                    

بلافاصله بعد از خوردن مسکن از خونه زد بیرون و نفس سنگینش رو آزاد کرد . بعد از چند دقیقه گوشیش شروع ب زنگ خوردن کرد .

زی : سلام لو

لو : سلام زد سریع کونتو جمع کن بیا خونه من .

زی : چرا ؟؟

لو : به هری و کارا هم گفتم بیان تا اخر شب میخوایم خوش بگذرونیم.

زی : باشه لو الان میام  . فعلا

لو : بای ‌.

************************************
Same Time : Liam

بعد از رفتن زین حسای عجیبی درونش داشت . هم حس خوب از داشتن سکس با زین هم حس بد از اینکه نمیتونه حسشو بهش بگه .

( نه لیام تو نباید عاشق شی حدودا یه ماه گذشته و تو باید این حس فاکیو از بین ببری )

لیام با خودش فکر کرد و سعی کرد اون حسای مضخرف رو از خودش فاصله بده .
************************************

لو : وات د فاک زین گردنت پر لاوبایته بعد میگی دوست پسر نداری ؟

کا : راست میگه زین تازه یه کوچولو لنگ هم میزنی

هز : تعریف کن ببینم

زی : لعنتیا مجبور شدم با یکی رابطه داشته باشم میفهمین ؟؟

زین با داد گفت و بقیه با بهت نگاش کردن .

لو : یعنی چی مجبور شدی قشنگ تعریف کن ببینم

بعد از اون زین کل ماجرا رو برای دوستاش تعریف کرد . حتی اینکه از لیام خوشش هم میاد رو گفت .

لری : من اون مرتیکه عوضی رو میشکم

زی : نه بچه ها ب مسیح قسم اگ بهش بگین دیگ باهاتون حرف نمیزنم.

کا : تو چرا قبول کردی زین ؟

زی : همین الان گفتم ‌کارا .مجبور شدم اگ این کارو نمیکردم اخراجم میکرد . اینم مثل شرکتای معمولی نیس اگ از اینجا اخراج میشدم دیگه هیجا استخدامم نمیکردن .

زین با بیچارگی گفت و دستی ب صورتش کشید . لویی ک این حال زین رو دید کنارش نشست و با لحن آرومی گفت

لو : آروم باش داداش ما همیشه پشتتیم .

کارا و هری و با لبخند اطمینان بخشی ب زین نگاه کردن . ک باعث لبخند زیبای اون پسر شد ‌.

کا : عاح داشت یادم میرفت بچه ها من نامزد دارم .

هز ، لو ، زی : چییییییی ؟؟

کا : نامزد دارم به زودی میاد اینجا . اسمش هم نایله نایل هوران . بچه ها اون خیلی خوبه . عاشق غذاعه و خیلی مهربونه گااااد من واقعا دوسش دارم .

کارا با ذوق تعریف کرد و پسرا با خوشحالی بهش نگاه کردن .

زی : برات خیلی خوشحالم کارای عوضی

Beautiful accountantWhere stories live. Discover now