مگی : لیام من دوست دارم چرا نمیخوای قبول کنی ؟؟
لی : تو نمیفهمی نه ؟ دارم میگم من گرایشم به مرداست و حتی اگه بایسکشوال هم بودم از تو خوشم نمیاد فهمیدی ؟
مگی : اما ...
نیک : تمومش کن مگی !
نیک برای اولین بار سر خواهرش داد زد . مگی با شک برگشت سمت نیک .
نیک : وقتی بهت میگه علاقه ای بهت نداره متوجه بشو و انقدر تکرارش نکن . حالا برو تو ماشین بشین .
مگی : نیک من ...
نیک : عجله کن مگی !
مگی : باشه ، ولی لیام بالاخره یه روزی تو رو مال خودم میکنم مطمئن باش .
مگی رفت بیرون و لیام کلافه و عصبی دستی به موهاش کشید .
نیک هم با کلافگی سمت لیام برگشت .
نیک : من از بابت مگی متاسفم لیام . نمیفهمم چشه و واقعا نمیدونم چی بگم به جز اینکه متاسفم .
لی : مشکلی نیست نیک .
نیک : خیله خب پس فعلا خدافظ .
لی : فعلا .
بعد رفتن نیک تلفن لیام زنگ خورد . هری بود !
لی : سلام هری
هز : سلام لی . میگم امشب با بچه ها میریم کلاب تو میای ؟
لیام چند لحظه مکث کرد . نیاز داشت یکم حال و هواش عوض شه پس ...
لی : اره میام ، کی میرین ؟
هز : ساعت 8:30 حرکت کن بیا .
لی : باشه . همون گی کلاب معروف
هز : آره همون . میبینمت .
لی : میبینمت .
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
9:00 pm : Gay Clubلی : خدای من نایل ! خودتی پسر ؟
نا : لیام پیننن لعنتی چقد عوض شدی
لی : تو هم عوض شدی دیگه اون بلوندی سابق نیستی
اونا خندیدن و همو بغل کردن .
کا : تو و آقای پین همو میشناسین؟
نا : اره عزیزم ؛ من و لیام به مدت همکلاسی و دوستای صمیمی بودیم که ما مجبور شدیم به خاطر شغل پدرم از لندن بریم نیویورک برا همین چند سالی بود که از هم بیخبر بودیم .
کا : اوه که اینطور
لو : خیله خب بسه دیگه . نوشیدنی چی میخورین ؟
کا و نا : ودکا
لو : خب من که ویسکی میخورم زین هم همینطور ؛ عام هری ؟
هز : شامپاین
لی : شامپاین
لو : باشه الان میام .
YOU ARE READING
Beautiful accountant
Fanfiction_ اسمت چیه؟ + زین مالیک هستم . _ خب تو از شرکت قبلی اخراج شدی نمیتونم استخدامت کنم . +خواش میکنم آقا من ب این شغل نیاز دارم ...