Beautiful accountant

Part 17

لی : زین حاضری؟

زی : اره بریم .

لیام و زین به سمت شرکت راه افتادن .

استلا : خوش اومدین قربان . امروز جلسه دارین .

لی : اوه حواسم نبود . خیله خب الان توی اتاقن ؟

استلا : بله

لی : برو به کارت برس زی .

زی : باش .

زین وارد اتاقش شد و مشغول انجام دادن کاراش شد نه تلفنش زنگ خورد .

زی : سلام رزی چطوری ؟

رز : سلام زی خوبم تو چی؟ چخبر ؟ یه زنگ نباید بزنی بی معرفت ؟

زی : منم خوبم . عام متاسفم ! مامان و عمو خوبن ؟

رز : اره خوبن . جواب سوالمو ندادی ...

زی : سوالت ؟

رز : چه خبر ؟

زی : خبر که هی...

رز : به نفعته دروغ نگی زین

رزی مثلا با لحن تحدید آمیزی گفت

زی : عاح خیله خب خبر اینکه من الان دوست پسر دارم .

رز : گااااااد مالیک عوضیییی الان دوست پسر دارییی ؟؟؟؟ ریلیییی ؟؟؟ کی هست حالاااا ؟؟؟؟

رزی جیغ زد و گفت و زین خندید .

زی : آروم باش دختر . لیام پین

رز : ارومممممم ... صبر کن صبر کن چییی؟؟؟ لیام پین دوست پسرتهههه ؟؟؟؟

زی : اره

رز : خدای منننن تبریییییک

رزی باز هم جیغ زد و زین سری از تاسف تکون داد

زی : انقد جیغ جیغ نکن بچه ممنون .

رز : خیله خب بابا . مواظب خودت باش

زی : تو هم همینطور به عمو و مامان سلام برسون

رز : باشه بای زینی

زی : خدافظ رزی

●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●

کار ها تو شرکت تموم شد و لیام ، زین رو به خونش رسوند .

زی : لعنت بهت لیام هنوزم حس میکنم یکی با تبر کوبیده وسط کمرم

لیام بی هیچ حرفی نیشخند میزنه و زین هم چشماشو میچرخونه .

زی : خیلی خب آقای بی اعصاب رسیدیم  مواظب خودت باش و خدافظ

لیام با خنده‌ گفت و زین هم خندید . از ماشین پیاده شد و خدافظی کرد  . لیام هم به سمت خونه خودش حرکت کرد .

زین خواست کلیدش رو در بیاره تا در خونه رو باز کنه اما قبل انجام این کار حس شخصی پشت سرش قرار گرفت اما قبل اینکه واکنشی نشون بده اون شخص با یه چوب محکم به پشتش کوبید و زین درجا بیهوش شد و رو زمین افتاد .

×بیارش تو ماشین

اون شخص بلندش کرد و سمتش یه ماشین برد و اونو تو ماشین خوابوند .

× زمان مرگت رسیده زین مالیک

💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥

سلامی دوباره

هاها میدونم بد جا تموم کردم ولی راضیم 😎😎

پارت بعد هم سعی میکنم زودتر بزارم .

ووت یادتون نره گایز . اگه هم خواستین کامنت بزارین و نظرتون رو بگین .

Love you all
Zed