Part 6

83 20 0
                                    

بالاخره اون شب دوست داشتنی برای زین تموم شد و باید جواب اون مرد رو می‌داد . با خودش فکر کرد اگر از این کار اخراج شم هیجا دیگ استخدامم نمیکنن ، نباید این شغل رو از دست بدم وگرنه واقعا بدبخت میشم . چاره ای ندارم ...

وارد شرکت شد و اما قبل از اینکه ب سمت اتاقش بره استلا بهش گفت :

استلا : آقای مالیک ، جناب پین باهاتون کار دارن لطفا برین پیششون

زین بالا رفتن ضربان قلبش رو حس کرد و باشه کوتاهی گفت . سمت اتاق لیام رفت و در زد .

لی : بیا تو

زی : س..سلام آقای پین .

لی : سلام . بیا جلوتر .... خوبه . خب جوابت ؟

زین سرشو پایین انداخت و با انگشتاش بازی می‌کرد . با من من جواب داد :

زی : خ..خب من عاام من ق..قبول میکنم . چون نمی..نمیتونم ای..این شغل رو از دست بدم .

بلافاصله لبخندی رو لب های لیام ظاهر شد ولی سریع جمعش کرد .

لی : تصمیم عاقلانه ای گرفتی زین . بعد از ساعت کاری بیرون شرکت منتظرم بمون میام و میریم خونه من .

میریم خونه من رو با تاکید زیادی گفت و زین بلافاصله سرشو بالا اورد ؛ میخواست مخالفت کنه اما یادش افتاد ک چاره ای نداره پس باشه کوتاهی گفت .

لی : خیله خب میتونی بری ب کارات برسی .

زین از اتاق بیرون رفت و لیام بالاخره اجازه داد اون لبخند عمیق رو لب هاش ظاهر شه .

( اون پسر فوق‌العادست ولی نه لیام تو نباید عاشقش شی . عشق آسیب میزنه پس این حس لعنتی رو از بین ببر . )

لیام با خودش فکر کرد و مشغول انجام دادن کاراش شد .

************************************

زین بعد از پایان تایم کاری بیرون شرکت منتظر لیام موند .

نیک : اوه هی پسر خوشحالم میبینمت .

زین سمت صدا برگشت و بعد از دیدن نیک لبخند زد و دستشو تو دست نیک گذاشت .

زی : سلام نیک . منم از دیدنت خوشحالم . عام تو همیشه میای اینجا ؟

نیک : اوه البته که نه .

نیک با انگشت اشارش کمی اون طرف تر فروشگاهی رو نشون داد و گفت

نیک : رئیس اونجا منم . اومده بودم بیرون تا برم مغازه برا خودم یکمی وسیله بخرم ک تو رو دیدم . راستش اولین بار ک دیدمت میخواستم شمارمو بهت بدم تا بیشتر باهم وقت بگذرونم اما یادم رفت . عام تو ک مشکلی باهاش نداری ؟

زی : اوه البته ک نه . خوشحال میشم باهات وقت بگذرونم ‌‌.

زین گفت و لبخند زد و گوشیش رو در آورد و ب نیک داد . نیک هم شمارش رو برای زین نوشت و زین هم ب همین ترتیب شماره خودش رو ب نیک داد .

Beautiful accountantWhere stories live. Discover now