11

1.4K 149 22
                                    

‌🏙vkook🌃

به پسر کنارش که درحال نگاه کردن به بیرون از پنجره بود، نگاهی انداخت.

بنظر میرسید جونگ کوک با پوشیدن اون لباس سفید رنگ و باز گذاشتن دو دکمه ابتداییش، قصد کشتن تهیونگ رو کرده بود.

تهیونگ هم از وقتی دلبری کردن های دوست پسرش رو در طول سفر کوتاه چند روزشون دیده بود، تصمیم گرفته بود امشب به حسابش برسه تا با اون گردن شیری رنگش، هوش از سرش نپرونه.

جلوی هتل مجللی که رزرو کرده بود برای امشبشون ، پارک کرد.

کوک با کنجکاوی اطرافشون رو دید زد : چرا هتل گرفتی ته ؟

تهیونگ به طرف دوست پسرش خم شد : برای اینکه یه خرگوش چموش رو حسابی بخورم

جونگ کوک لرز شیرینی کرد و تهیونگ با یه حرکت سریع، بوسه محکمی به لبای دوست پسرش زد.

خیلی عادی بدون توجه به گونه های هلویی جونگ کوک از ماشین پیاده شد و منتظر کوک موند.

با اومدن جونگ کوک ، دستش رو دور کمر باریکش حلقه کرد و دوست پسرش رو به خودش نزدیک تر کرد.

با هم وارد هتل شدن و بعد از گرفتن کارت اتاقشون، به سمت اسانسور طلایی رنگ رفتن.

کوک: وسایلمونو میارن؟

تهیونگ هومی کرد و موهای پسرش رو بوسید.

با نگاه کردن به اون گردن شیری رنگ ، هر لحظه داشت کنترلش رو از دست میداد.

کوک: چرا اینجا رو گرفتی ته ته؟

سرش رو به سمت تهیونگ بر گردوند و با این کارش قسمت بیشتری از گردنش و خط سینش رو در معرض دید دوست پسرش گذاشت.

تهیونگ اب دهنش رو قورت داد و اروم با خودش زمزمه کرد: داره دیوونم میکنه

و دوباره عطر دوست پسرش رو نفس کشید که صدای اسانسور، رسیدنشون رو اعلام کرد.

همونطور که دوست پسر شیطونش رو به خودش میچسبوند، به سمت اتاقشون حرکت کرد و جواب داد : اممم...چون اینجا منظره خیلی زیبایی داره و کل شهر زیر پاته..و..

جلوی در ایستاد و کارتشون رو کشید.

در با صدای تیکی بازشد.

تهیونگ اینبار از پشت دوست پسرش رو بغل کرد و کنار گوشش حرف زد: و...میخوام حساب یه خرگوشیو اینجا برسم

جونگ کوک لبش رو گاز ریزی گرفت: اوه...پس انگار حسابی تشنت کردم اقا ببره

تهیونگ گردن شیری رنگ پسرش رو بویید و گاز ریزی گرفت : خیلی...

به ارومی جلوی جونگ کوک قرار گرفت و به خودش چسبوندش. به عقب هلش داد تا به دیوار بچسبونتش.

خیره به چشم های همدیگه بودن و نفس های داغشون ، پوستشون رو میسوزوند.

تهیونگ خودش رو به پسرش چسبوند و یه دستش رو روی گونش قرار داد.

چشم های پر ستاره و دعوت کننده جونگ کوک رو بوسید.

مقصد بعدی لب هاش، نوک بینی پسرش بود که باعث شکل گیری لبخند روی لب های پسر کوچک تر هم شد.

به ارومی لب هاش رو روی لب های مورد علاقش قرار داد و مک ارومی زد.

با حس طعم دوست داشتنی لب های دوست پسرش، حریص تر شد و این شروع بوسه خشنشون بود.

مک های عمیق و گاز های محکمی از لب جونگ کوک میگرفت و پسرش رو بیشتر به دیوار میفشرد.

گاز محکمی از زبون پسرش گرفت تا صدای مورد علاقش رو بشنوه.

جونگ کوک ناله اروم و خفه ای کرد و به شونه تهیونگ چنگ ارومی زد.

برامدگی تهیونگ رو روی رون هاش حس میکرد و این لرز شیرینی رو به تنش مینداخت.

بوسه خشنشون با صدای وسوسه انگیزی قطع شد .

تهیونگ بدون تلف کردن وقت، دستش رو زیر رون های تو پر جونگ کوکش برد و بلندش کرد.

تو اون وضعیت خیلی خوب برامدگی پسرش رو حس میکرد.

هردو به قدری برامده بودن که بی طاقت دوباره شروع به بوسیدن همدیگه کردن.

جونگ کوک ،موهای تهیونگش رو تو چنگش گرفته بود و تو بوسه خشن همراهیش میکرد.

تهیونگ همزمان به سمت دیوار شیشه ای راه افتاد و جونگ کوک رو چسبیده به شیشه ها پایین گذاشت.

جونگ کوک رو بر گردوند و از پشت بهش چسبید .

به عکسشون روی شیشه اشاره کرد و در حالی که دونه دونه دکمه های جونگ کوک رو باز میکرد حرف زد: به این ادم نگاه کن...این خرگوش...دلیل بی طاقتی منه...

لباس جونگ کوک رو از شونه هاش کنار زد و تر قوه برجستش که بهش چشمک میزد رو بین لب هاش گرفت.

جونگ کوک چنگ ارومی به شیشه زد و سرش رو از لذت حرکت لب های دوست پسرش روی تنش، به عقب پرت کرد.

سرش روی شونه تهیونگ قرار گرفت و فضای بیشتری به تهیونگ داد.

جونگ کوک با نیاز تکون خورد و باسنش رو به عضو برامده تهیونگ فشار داد : پس بزار حست کنم تا...بی طاقتی هر دومون ازبین بره ددی

تهیونگ چنگی به شکم عضله ای جونگ کوکش زد و دور اول عشقبازیشون رو شروع کردن...🔞


سکوت میکنم....

Scenario & OneshotWhere stories live. Discover now