8

3.1K 277 25
                                    

‌🥀vkook🥀

سرعت ماشینش رو بیشتر کرد تا زودتر به خونه برسه. دلش برای خرگوش کیوتش تنگ شده بود.ماشینش رو پارک کرد و وارد خونه شد.دوست پسرش رو درحال رقصیدن دید.لبش رو زبون زد و خبیث به خرگوش رقصندش نگاه میکرد.اروم نزدیکش شد و از پشت بغلش کرد.جونگ کوک بخاطر حلقه شدن دست مرد مورد علاقش دور کمرش،لبخند زیبایی زد : سلام مستر هات...
تهیونگ از اسم جدیدش ریز خندید و گردن جونگ کوک رو بوسید : اگر من مستر هاتم...توهم یه خرگوش شیرینی...
جونگ کوک خرگوشی خندید : هوم من یه خرگوش شیرینم که هووس کرده وحشی شه...
ته : اوه خرگوش وحشی دوست دارم...
کنار گوش جونگ کوک حرف زدم و محکم تر بغلش کرد.جوری که از پشت کامل به دوست پسرش چسبیده باشه و تمام اندامش رو حس کنه. جونگ کوک هم بیشتر خودش رو به عقب فشار داد تا دوست پسرش رو به خواستش برسونه اما وقتی وارد حس دوست داشتنی شد، تهیونگ کنار رفت.جونگ کوک با لب های اویزون به تهیونگی که داشت لباسش رو در می اورد نگاه کرد : ته ته...
تهیونگ خندش رو خورد : جونم بیبی.
جونگ کوک با همون چند لمس کوتاه تهیونگش تقریبا تحریک شده بود و الان لمس های بیشتری میخواست.سعی کرد مظلوم ترین چهره رو به خودش بگیره : ددی
دل تهیونگ برای صورت کیوت بیبیش ضعف رفت اما سعی کرد بدون توجه لباسش رو عوض کنه : جونم بیبی...
در حال حرف زدن به سمت اشپزخونه رفت و یه لیوان شیر برای خودش ریخت.جونگ کوک از بی توجهی تهیونگش حرصش گرفت. حرصی به سمت اتاق خواب رفت و با نیشخند شیطونی در کمد لباسیش رو باز کرد. بعد از پوشیدن لباسش ،به سمت اینه رفت و خودش رو برنداز کرد.با لبخندی از روی رضایت از اتاق خارج شد. تهیونگ با دیدن جونگ کوک در لباس دکمه دار قرمزی که فقط نصف رونش رو میپوشوند و پاهای خوش تراشش رو به نمایش میذاشت، شیر تو گلوش پرید. جونگ کوک راضی از ابن واکنش از طرف دوست پسرش، لبخند خبیثی زد و بعد از گذاشتن اهنگ دوباره شروع به رقصیدن کرد.سعی میکرد جوری برقصه که کاملا تحریک کننده باشه👌.تهیونگ به پسری که در حال دلبری کردن بود خیره نگاه میکرد.جونگ کوک از نگاه تهیونگ لذت میبرد.تهیونگ دکمه های لباسش رو باز کرد تا شاید از گرمای بدنش کم بشه اما با دیدن برامدگی شلوارش ، نفس عمیقی کشید و با اخم جذابی به پسر قرمز پوش نگاه کرد : شت...لنتی چطور میتونی با رقصت منو تحریک کنی بیبی بوی...
جونگ کوک خنده مستانه ای کرد و شیطون به رقصش ادامه داد تا وقتی که گرمای تهیونگ رو پشت خودش حس کرد. تهیونگ دست هاش رو دور کمر خرگوشش حلقه کرد : برای ددی دلبری میکنی هوم... نگا چه بلایی سر ته کوچولو اوردی
مزمان خودش رو به دوست پسرش فشار میداد . جونگ کوک از بلایی که سر تهیونگش اورده بود ،کاملا راضی به نظر میرسید. تو بغلش چرخید و دست هاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد : اوه...ته کوچولو حسابی بزرگ شده...تقصیر خودته ددی...اگر همون اول یه بوس به من میدادی اینجوری نمیشد
تهیونگ دستش رو روی گونه پسر تو بغلش گذاشت و روی لب هاش حرف زد: ولی من و ته کوچولو راضی هستیم بیبی...
با پایان حرفش ،لب هاشون رو بهم دیگه رسوند. یه بوسه برای شروع عشقبازیشون...

Scenario & OneshotOnde histórias criam vida. Descubra agora