𝗣𝗮𝗿𝘁 11♡︎

596 137 18
                                    

با پا گذاشتن داخل مدرسه متوجه شد زنگ تفریحه و هنوز کلاس آخر رو از دست نداده.نفسی از سر آسودگی کشید و زیر نگاهایه متعجب داخل راهرو که روی پسر مشکی پوشی که به سرعت از جلوی در کلاسا عبور می کرد میخ شده بود،به سمت کلاسش گام برداشت.

با دیدن هیونجینی که تماما روی میزش به سمت پسر کک مکی بغل دستش خم شده چشماش رو تو حدقه چرخوند و سعی کرد بدون جلب توجه پسر به سمت انتهای کلاس حرکت کنه...اما مثل اینکه تلاشش نتیجه چندان رضایت بخشی نداشت:"هیونگ!"

بی توجه به لحن معترض هیونجین نالید:"حوصلتو ندارم هوانگ.یه امروز رو دست از سرم بردار."

ولی پسر که مصرانه دست سرد مینهو رو گرفته بود در تلاش برای دیدن صورتش کمی سرش رو خم کرد که باعث بیشتر پایین کشیدن کلاه از جانب مینهو شد:"باز چیشده؟توی موتورسواری آسیب دیدی دوباره؟چندبار بگم بیخیال این موتور لعنتی شو هیونگ؟بس نیست این همه کبودی؟"

درسته...حتی هوانگ هیونجینی که ادعایه دوستی با لی مینهو رو داشت هم خبری از مشکلات مداومش با پدرش نداشت.
یا اون مخفی کار قهاری بود یا آدمایه دور و برش بی توجه به احوالاتش.

بدون دادن جوابی با خشونت دستش رو از دست پسر بیرون کشید و با جا گرفتن پشت میزش،سعی کرد کمی استراحت به بدن کوفته اش بده...اما با شنیدن صدای لطیفی که مخاطب قرارش داده بود بلافاصله سرش رو بلند کرد تا چشماش با چشمایه عسلی ای که دلتنگی ازشون میبارید،گره بخوره.

جیسونگ که از حالات چهره اش حسی مشخص نبود مقابل میز مینهو ایستاده بود.با دیدن صورت کبود پسر بزرگتر بلافاصله با چشمانی که رنگ نگرانی گرفته بودن کلاه کپ رو از روی موهایه مینهو برداشت و با عقب زدن چتری هاش زخم نه چندان عمیق پسر که ناشیانه با کرم پودر پوشیده شده بود در دیدرس قرار گرفت.

مینهو که از عکس العمل سریع پسر شوکه شده بود قبل از اینکه فرصت اعتراضی داشته باشه با دستایه گرمی که دستاش رو احاطه کرده بود به سمت اتاق پرستاری کشیده شد.

بعد از چند دقیقه صحبت پسر کوچکتر با زنی که از اونجایی که مینهو هیچ وقت پاش به بخش پرستاری مدرسه کشیده نشده بود،نمیشناخت...زن با زدن لبخند گرمی به جیسونگ از اتاق خارج شد.

جیسونگ بدون هیچ حرفی پسر رو،رو تنها تخت داخل اتاق نشوند و به دنبال پیدا کردن جعبه کمک های اولیه در کشوها به جست و جو پرداخت.

مینهو بهت زده سعی کرد سکوت اتاق رو که به شدت خفه کننده شده بود بشکنه:"چیکار میکنی سونگ؟الان کلاس داریم تو که دلت نمیخواد از زیر کلاسی در بری درسته؟من خودم میتونم بهش رسیدگی کنم."

پسر کوچکتر با پیدا کردن پماد مدنظرش کوتاه جواب داد:"به خانم کانگ گفتم غیبتمون رو به استاد اطلاع بده.لازم نیست نگران باشی.

𝗣𝗹𝗮𝘆 𝗕𝗼𝘆🎭Where stories live. Discover now