𝗣𝗮𝗿𝘁 14♡

397 90 4
                                    

فلیکس با تعجب و لبایه نیمه باز کمی پلک زد.نزدیکی بیش از حد هیونجین باعث میشد ضربان قلبش تندتر بشه و می ترسید پیش پسر رسواش کنه.

هیونجین بوسه ی نامحسوسی روی رگ تپنده ی پسر توی آغوشش زد که باعث لرز فلیکس شد.کمی پوست گردنش رو با زبونش تر کرد و با مکشی آروم وارد دهانش کرد.

فلیکس سست شده بود و نمی دونست چیکار باید بکنه.یواشکی دوست داشتن یه نفر از دور با این نزدیکی خیلی فرق داشت.
فلیکسی که هیچ وقت در مقابل چیزی کم نمیاورد مقابل این ساید از هیونجین به معنای واقعی کلمه فلج بود.کی فکرش رو می کرد اون پسر مهربون و ساکت کلاس که اکثرمواقع سرش با نقاشیاش گرم بود می تونه همچین ساید هات و نفس گیری داشته باشه؟

بلاخره هیونجین از گردنش دل کند و سرش رو بالا آورد.لیسی به لب پایینش زد و با چشماش به لبایه سرخ فلیکس زل زد.چطور لبایه اون پسر حتی بدون وجود بالم لب اینقدر درخشان و نرم به نظر می رسید؟

-"طعم لباتم مثل گردنت خوشمزست؟"

این تنها چیزی بود که فلیکس قبل از برخورد لباشون تونست آنالیز کنه.شوکه شده چنگی به جلوی تیشرت پسر زد و بی حرکت موند.توقع هرچیزی رو داشت به جز این بوسه ی ناگهانی!

هیونجین چشماش رو بسته بود و با حرارت می بوسید.طوری تو عطر تن فلیکس و طعم لب هاش مست شده بود که با عقب کشیدن سر فلیکس معترضانه ناله ای کرد.

فلیکس که به نفس نفس افتاده بود و تازه توانایی تکلم و حرکت کردنش رو پیدا کرده بود،مابین نفسایه عمیقی که می کشید سعی کرد حرف بزنه:"متوجه-هستی-که داری-چیکار میکنی دیگه؟"

-"قیافه ی من شبیه کساییه که مستن؟!"

با دیدن اخم کم رنگ مابین ابروهایه هیونجین لب هاش رو خیس کرد و بی مقدمه و صریح حرفاش رو به زبون آورد:"در مورد این رابطه جدی ای؟ازش پشیمون نمیشی؟مطمئنی میتونی شهرتت رو با دخترایه دور و برت بیخیال بشی؟هیون من کسی نیستم که پارتنرمو شریک بشم."

هیونجین از شدت کیوتی پسر خنده ای کرد.سعی کرد سربه سرش بذاره و فقط خدا می دونست اون چقدر عاشق اذیت کردنه فلیکسه:"هی هی هی داری زیادی تند میری جوجه کوچولو.ما کی به هم پیشنهاد دادیم که این شکلی حد و حدود تعیین میکنی؟!"

چشمایه فلیکس درشت شد:"تو منو بوسیدی!"

پسر قدبلند متعجب پلک زد:"خب؟!"

+"خب؟!خب؟!لعنتی تو فرست کیس من رو دزدیدی و الان میگی خب؟!حتی نمیخوای مسئولیت کاری که کردی رو گردن بگیری؟!"

فلیکس از شدت عصبانیت نفس نفس می زد و هیونجین به زور تونسته بود جلوی خنده اش رو نگه داره.محض رضای خدا اون چطور میتونست موقع عصبانیتم اینقدر کیوت باشه؟!

-"فلیکس اون فقط یه بوسه بود.حامله که نشدی.مسئولیت چی رو باید گردن بگیرم؟!"

عصبانیت فلیکس کم کم خاموش شد و جای خودش رو به ناراحتی داد.هوانگ هیونجین اولین بوسه ی اون رو دزدیده بود و حتی هیچ احساسی بهش نداشت!میتونست پر شدن چشماش رو حس کنه.

𝗣𝗹𝗮𝘆 𝗕𝗼𝘆🎭Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora