𝗣𝗮𝗿𝘁 22♡

284 57 33
                                    

قیافه شوکه جونگین از دید چان دور نموند.ظرف داخل دستاش رو کنار گذاشت و به سمت پسر چرخید:"جونگین...من میتونم بفهمم کدوم یکی از دانش آموزام قویه و کدوم ضعیف."

جونگین نگاهش رو از مرد گرفت و اسفنج داخل دستاش رو محکم تر روی ظرف کشید:"بله خب درسته.شما سابقه تدریس خوبی دارید."

_"و این به این معنیه که میدونم تو واقعا درست خوبه."

دستای جونگین برای لحظه ای بی حرکت موند.یخ زده بود.نمیدونست چی باید بگه!یعنی اون فهمیده بود که-

چان انگار که ذهنش رو خونده باشه جواب داد:"آره جونگین.من از همون روز اول میدونستم تو احتیاجی به کلاسامون نداری."

پسر شوکه به چهره ی ناخوانای مرد خیره شد:"پس چرا-"

_"میخواستم دلیل پشتش رو بفهمم.برای چی کسی مثل تو باید وانمود کنه درسش بده؟تا اینکه بلاخره جوابشو فهمیدم."

به آرومی پشت پسر ایستاد و دستاش رو دوطرف جونگین کنار سینک گذاشت.

پسر به خاطر نزدیکی مرد با تعجب به پشت چرخید.کمی کف از دستکش های پسر روی زمین ریخت و کاملا ناخودآگاه مرد رو صدا زد:"چانی شی!"

چان خیره به چشمای پسر ادامه داد:"از من خوشت میاد یانگ جونگین؟"

خب جونگین واقعا توقع شنیدن این جمله رو نداشت.حداقل نه اینقدر رک و مستقیم!

پوزخند مرد دوباره روی صورتش شکل گرفته بود:"الان صورتی شدن گونه هات رو به عنوان بله باید در نظر بگیرم؟"

_"استاد-"

مرد به نشونه نارضایتی سرش رو تکون داد:"در واقع چانی شی رو بیشتر دوست داشتم."

جونگین مابین نفس های داغی که داشت گوشش رو می سوزوند،سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه:"چا-چانی شی هنوز ظرفا تموم نشده."

_"اوه واقعا؟فکر نمیکردم ظرفارو بهم ترجیح بدی."

مسیح!این مرد با اون پوزخند لعنتی و لحن شیطنت آمیزش واقعا داشت جونگین رو از دور خارج میکرد.

انگار که فقط نفس کشیدن چان توی اون فاصله نزدیک برای دیوونه کردنش کافی نباشه،حرکت بعدی مرد گلوله آخری بود که باعث شد همون نیمچه عذاب وجدان پسر کاملا از بین بره و زره مقاومتش درهم بشکنه.

چان بدون هشدار فاصله بین شون رو پر کرد و لب های کشیدش رو سهم لبای بازمونده جونگین کرد.پسر کوچکتر چندثانیه با چشمای بازشده از تعجب به تابلو هنری دیوار مقابل که سلیقه مادرش بود خیره شد.مرد داشت چیکار میکرد؟اگه مامان یا باباش یا بدتر جهیون همین لحظه سر میرسیدن چی؟

'برای یه بارم که شده خودخواه باش یانگ جونگین.این بنگ کریستوفر چانه!اگه همین الان به این بوسه جواب ندی تا ابد حسرت میخوری'

𝗣𝗹𝗮𝘆 𝗕𝗼𝘆🎭Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang