خمیازهایی کشید و نگاهی به ساعت مچیش انداخت نیم ساعت دیگه باید شیفتش و تحویل میگرفت و خواب مونده بود و چقدر زندگیش قشنگ بود.
در خونه رو بست و دستی به چشماش کشید تا سوزشش کمی کمتر بشه.
ُبا دیدن موتور مشکی که کمی اون طرفتر ایستاده بود اخمی کرد و کلاه هودیش و کشید روی سرشنکنه اومده بودن ترورش کنن؟یا بدزدنش؟
جونگکوک از چرت و پرتایی که توی ذهنش نقش میبست عصبی لبش و گاز گرفت و به سمت ایستگاه اتوبوس رفت.با صدای روشن شدن موتور و راه افتادن پشت سرش چشماش و بست و قدمهاش و سریعتر برداشت.
با نشستن دستی روی شونش ناخوداگاه فریادی زد و شوکه به عقب برگشت.با دیدن چهرهی آشنایی توی تاریکی کوچه نفسش و نامحسوس بیرون داد.
-هی توتفرنگی تنهایی خطرناکه بری.جونگکوک که دیگه از کلمه توتفرنگی حالش بهم میخورد دندوناش و روی هم فشار داد و با فک قفل شده روش و برگردوند و جوابش و نداد.
-اومم تا اونجایی که میدونم یک ربع دیگه شیفتت شروع میشه و راه خونت تا کافه نزدیکه چهل دقیقیس چطوری میخوای خودت و برسونی؟
چشمکی زد و اشارهایی به موتورش کرد
عمرا سوار موتور اون منحرف میشد اما یه بار که اشکالی نداشت؟حسابیم که دیرش شده بود.نفس عمیقی کشید و پشت چشمی نازک کرد
-چون خیلی اصرار میکنی ایرادی نداره
سریع سوار موتورش شد
-اگه دلت میخواد سالم برسی بهتره محکم نگهم داری!-هه تو خوابت ببینی!
کلاه ایمنیش و روی سر جونگکوک گذاشت و گاز کوچیک اما محکمی داد که دستای جونگکوک دور کمرش حلقه شدن
لبخند محوی زد و سعی کرد که به دستای تقریبا کوچیک دور کمرش دقتی نکنه
.
با رسیدن جلوی کافه سریع از روی موتور پایین پرید و کلاه امینی رو روی صورت تهیونگ گذاشت
چشماش و چرخوند تا ارتباط چشمی بینشون برقرار نشه-امم خب ممنون بای.
-ممنون که چی؟
جونگکوک چشم غرهایی بهش رفت و صداش و صاف کرد.
-که رسوندیم
تهیونگ کلاه امینی و از روی صورتش برداشت و سرش و تکون داد تا موهاش از جلوی چشماش کنار برن
-کافی نیست
جونگکوک که قلبش از کار تهیونک فرو ریخته بود اخمی کرد و کمی هول شده جواب داد:
-آقای به ظاهر محترم وقت ندارم به جاش چیمیخای؟
-آیدی لاینت و بهم بده.
جونگکوک نفسش و فوت کرد و نگاهی به ساعتش انداخت اگه تا یه دقیقه دیگه وارد کافه نمیشد نینا پوستشو میکند.
YOU ARE READING
My pink snowflake
Short Storyدونه برف صورتیم جونگکوک اُمگایی طرد شده از سمت خانوادهاش که طی یه تصمیم برای همیشه شناسنامهاش و به بتا تغییر میده و رایحه و دوران هیتاش و با داروهاش کنترل میکنه؛ ولی چه اتفاقی میافته اگه یه روز داخل بار وقتی نوشیدنی میخوره به دوران هیتش نزدیک...