سرشو به میلهی فلزی اتوبوس چسبوند و چند تا نفس عمیق کشید و سعی کرد خودش و آروم کنه.
باید خوشحال باشی،جفتت و پیدا کردی 19سالگیت داره تموم میشه و هنوز جفتت و پیدا نکرده بودی.پاهاشو به سختی تکون داد و یک ایستگاه قبل کافه پیاده شد چون نزدیک بود به خاطر جمعیت حالش بد بشه.
کافشن بزرگشو بهم نزدیک کرد و دستاشو بیشتر توی جیباش فرو برد تا کمی از یخ زدگیاشون کم بکنه.
انقدر توی افکارش غرق شده بود که حتی حس نکرد که رسیده جلوی کافه.آب دهانشو قورت داد و موهای لخت و نرمش و صاف کرد و وارد کافه شد.
از گرمای همیشگیش لبخند کوچیکی زد و به سمت آشپزخونه رفت.با دیدن نوناش خندهی دندونی کرد و حسابی بغلش کرد
بعد چند دقیقه پیشبند مخصوصش و بست و نفسش و فوت کرد.یکم نگران تهیونگ بود؟شاید هم عادت کرده بود به هر روز دیدنش!
سرش و تکون داد و به سمت مشتری که تازه وارد شده بود رفت.-جناب چی میل دارین؟
اون مرد کلاه کپش و بالا تر کشید و زیر چشمی به اون امگا نگاه کرد.
-شیک توت فرنگی درست مثل خودت.
جونگکوک اخمی کرد و سفارش و نوشت،مردم تازگیا انقدر منحرف شده بودن؟
بدون هیچ حرفی از میز فاصله گرفت ولی با کشیده شدنش تعادلش و از دست داد و به عقب پرت شد.-هی امگا،بلاخره پیدات کردم.
جونگکوک با چشمای درشت شده به صورت مرد نگاه کرد ناخوداگاه توی چشماش خیره شد و دوباره اون حس شل شدن پاهاش بهش رخنه کردن.
-صورتم و میبینی؟به خاطر توعه.
با حس درد شدید توی دستش و چند ثانیه بعد سرمای طاقت فرسای زمستون بلاخره مغزش پردازش کرد که توی خیابون ایستاده.
-آقای محترم من میتونم به خاطر اینکارتون ازتون شکایت کنم لطفا به من دست نزنید.
-هی هی تند نرو،عجبیه که آلفاتو نمیشناسی.
جونگکوک برای بار هزارم آب دهانشو قورت داد و مچ دستش و از توی دستای قدرتمند اون مرد رها کرد.
-گفتم به من دست نزن!
-این کار غیر قانونی نیست من آلفا توام و الان هم میخوام باهام بریم خونم.
-تو حتی اسم من و نمیدونی پس خودت و آلفای من ندون!
-جونگکوک،کوک،جونگو،کوکی،گوکی!از دوست پسرت شنیدم همشو.
-دوست پسرم؟
-همونی که صبح تا شب کنارشی،خیلی وقته دنبالت میکنم.
-مرتیکه عوضی انقدر دستم و فشار نده.
با ضربهی محکمی که توی دهنش خورد لباش لرزیدن و چشماش پر از اشک شدن.
YOU ARE READING
My pink snowflake
Short Storyدونه برف صورتیم جونگکوک اُمگایی طرد شده از سمت خانوادهاش که طی یه تصمیم برای همیشه شناسنامهاش و به بتا تغییر میده و رایحه و دوران هیتاش و با داروهاش کنترل میکنه؛ ولی چه اتفاقی میافته اگه یه روز داخل بار وقتی نوشیدنی میخوره به دوران هیتش نزدیک...