تقریبا یک ماه از روزی که برگشته بودن گذشته بود.
نامجون و دیگه زیاد دور و برش نمیدید و رفتارش عین گذشته شده بود.
آخرین سکانس پروژهاشم تموم شده بود و الان با دستگل های زیاد کنار کادر فیلمبرداری عکس میگرفت.با حس اینکه نامجون برای عکس گرفتن کنارش قرار گرفته قلبش لرز شیرینی کرد اما در ظاهر خنثی به دوربین عکاسی زل زد.
با تموم شدن عکسا سئوکجین دوباره تشکری کرد و بدون نگاه کردن به نامجون از جمعیت فاصله گرفت و به سمت اتاق کوچیکش که مخصوص خودش بود رفت.
روبه روی آینه نشست و میکاپ محوش و پاک کرد با خستگی خودش و روی کاناپه نرمش انداخت و نفسش و فوت کرد.
اگه یه بار با نامجون عین خودش رفتار میکرد که هیچ اتفاقی نمیافتاد،میافتاد؟با صدای در اتاق از روی کاناپه بلند شد و به سمت در رفت و بازش کرد.
با دیدن نامجون ناخوداگاه اخم کرد و بهش نگاه کرد.-بفرمایید؟
با جواب ندادن نامجون اخمش غلیظتر شد،در و محکم بست که پای نامجون بینش قرار گرفت.
-میشه دلیل این رفتارات و بگی جین؟
-رفتار؟کدوم رفتار؟من عین همیشگیمم.
با هول داده شدنش توسط نامجون داخل اتاقش رفت و نامجون وارد اتاق شد و در و بست.
-باید باور کنم خودتی جین؟
-و چرا نباید باورش کنی؟
-بس کن این کاراتو.
جین با شنیدن این حرف از نامجون مثل بادکنکی پر از آب که منتظر یه فشار کوچیکه تا بترکه قرمز شد:
-مثل خودت رفتار میکنم ممنون میشم از اتاق استراحتم بیرون بری.نامجون دستش و دور کمر جین حلقه کرد و جلو کشیدش جوری که صورتاشون تقریبا رو به روی هم بود.
خم شد و بوسهی کوچیکی روی لباش گذاشت:
-حتی الان هم نمیتونم رابطهی بینمون و درک کنم،پروژهامون تموم شد و من از کمپانی درخواست یه منیجر جدید میکنم میتونی راحت باشی بدون من.سئوکجین تلاش کرد دستهای محکمی که دور کمرش حلقه شدن و باز کنه و از حصار بین دستاش خارج بشه که با صدای نامجون خشکش زد:
-دوست دارم.
-و چرا باید این و باور کنم؟
-از همون روز اولی که دیدم محکم پات و کوبیدی به میلهی آهنی،وقتی صدات کردم و با چشمای گرد شدهات نگاهم کردی از همون اولش قلبم برات لرزید الان هم انتظار ندارم جواب خوبی بهم بدی فقط میگم که بهم اندازه سه دیت فرصت بده و بعد جوابتو بهم بده،قول میدم که به تصمیت احترام بزارم.
قلب جین که از حرفای نامجون روی ویبره رفته بود نگاهشو دزدید.
-چرا باید این فرصت و بهت بدم؟وقتی همین حالاام داریش؟
YOU ARE READING
My pink snowflake
Short Storyدونه برف صورتیم جونگکوک اُمگایی طرد شده از سمت خانوادهاش که طی یه تصمیم برای همیشه شناسنامهاش و به بتا تغییر میده و رایحه و دوران هیتاش و با داروهاش کنترل میکنه؛ ولی چه اتفاقی میافته اگه یه روز داخل بار وقتی نوشیدنی میخوره به دوران هیتش نزدیک...