-اکشن.
با صدای کارگردان حالت چشماش و عوض کرد و عصبی به نامجون خیره شد.
لیوان کافهاش و روی لباس سفید نامجون خالی کرد،طبق برنامه خواست که از کنار نامجون رد بشه که بند بلند آلاستارش زیر پاش رفت و سکندری خورد.هر لحظه منتظر بود که با صورت روی زمین بیاد و صورتش کوفته بشه ولی با پیچیدن دستای محکم نامجون دور کمرش چشماش و باز کرد و نفسش و حبس.
قلبش توی دهانش میزد و هنوز کشفش نکرده بود که چرا با حتی یه لمس کوچیک نامجون قلبش اینطوری میشه.
از پشت توی بغل نامجون و بود و منتظر بود که کارگردان کات بده ولی انگار به آرزوش نمیرسید.
هر ثانیه صورت نامجون به صورتش نزدیک میشد تا اینکه نرمیِ لبای نامجون و روی لباش حس کرد.ناخوداگاه چشماش بسته شد و ضربان قلبش بیشتر شد.
گوشاش حتی توانایی شنیدن رو هم از دست داده بودن و وارد یه خلاء عجیب و عمیق اما شیرین شده بود.بوسههای ریز و درشت نامجون روی لباش باعث میشد که ته دلش بلرزه،با صدای کات کارگردان بعد چند ثانیه لباش و از لبای خوشفرم نامجون جدا کرد و با گونههای سرخ صاف ایستاد.
-واو فکر نمیکردم یه صحنهی رندوم و اتفاقی انقدر خوب دربیاد نظرتون چیه که بین قسمتای اصلی باشه؟
سئوکجین شونههاش و بالا انداخت و از نامجون فاصله گرفت تا حداقل قلبش آروم بشه.
بلاخره که این سکانس آخرشون برای فیلمبرداری بود و شب با اولین پرواز به سئول برمیگشتن و همهی اینا تموم میشدآره تموم میشه سئوکجین با خودش تکرار کرد و به سمت ویلا رفت قدمای کسی رو پشت سرش حس میکرد و حدس اینکه کیه سخت نبود.
در ویلارو باز کرد و یه راست به سمت اتاق مشترکشون رفت وسایلش و روی تخت انداخت و نشست.
ضربهایی به صورتش زد تا از فکر بوسهی برنامه ریزی شدهاش با نامجون خارج بشه؛با باز شدن در اتاق نگاه خیرهایی به نامجون کرد و دوباره توی فکر فرو رفت.
-به چی فکر میکنی؟
-چیز خاصی نیست.
-درباره اون بوسه خب من از
-لازم نیست توضیح بدی میدونم تحت تاثیر جو قرار گرفتی و فقط یه بوسه از روی اجبار بوده.
نامجون بالای سر جین ایستاد که سئوکجین مجبور شد سرش و بالا بیاره.
-متاسفم که قرار نیست اینو بشنوی اما اون بوسه فقط به خاطر این بود که لبای قرمزت جلوی چشمام بودن.
-پس از روی اراده بوده مشکلی نیست.
با گرفته شدن گردنش توسط نامجون چشماش درشت شدن و ثانیه بعد لبای نامجون خشن لباش و به بازی گرفتن.
YOU ARE READING
My pink snowflake
Short Storyدونه برف صورتیم جونگکوک اُمگایی طرد شده از سمت خانوادهاش که طی یه تصمیم برای همیشه شناسنامهاش و به بتا تغییر میده و رایحه و دوران هیتاش و با داروهاش کنترل میکنه؛ ولی چه اتفاقی میافته اگه یه روز داخل بار وقتی نوشیدنی میخوره به دوران هیتش نزدیک...