یادش نبود از کِی ولی موقعی که تهیونگ روی تخت گذاشتش و کنارش نشست و موهاش و نوازش کرده جدا از غش کردن الکیش از روی خجالت واقعا خوابش برده بود.
خمیازهایی کشید و با موهایی که توی هوا بودن از تخت پایین اومد.
آروم به سمت سالن پذیرایی رفت،با دیدن تهیونگ تو آشپزخونه و درگیریش با کاسه بزرگ رو به روش،لنگون لنگون وارد آشپزخونه شد.-هی ته مشکل چیه؟
کنارش ایستاد و گردنش و دراز کرد تا ببینه توی کاسه چیه.
با دیدن صورت تهیونگ که با محتویات کاسه پر شده بود زد زیر خنده.-داری کیک درست میکنی؟یا سنگر دشمن میسازی؟
تهیونگ که خسته شده بود تخم مرغهارو گوشهایی ول کرد و از شدت خستگی ادای گریه کردن دراورد.
-خیلی خب ناراحت نباش من درستش میکنم تو برو توی پذیرایی.
تهیونگ باشهایی گفت وای قبل خارج شدنش محتویات کیک کاکائویی و با نوک انگشتش رو دماغ و گونههای جونگکوک مالید.
-این تلافی اینکه حسابی ترسوندیم.
و بعد سرش و نزدیک پیشونیِ جونگکوکی که رو به موت بود کرد و بوسید.
-اینم برای غش کردن الکیت.
جونگکوک سرفهایی کرد و سریع سرش و برگردوند تا مبادا تهیونگ سرخ شدن گونههاش و ببینه.
بعد چند دقیقه جونگکوک محتویات کیک و توی ظرف ریخت و توی فر گذاشت.
به سمت تهیونگ که روبه روی تی وی روی کاناپه نشسته بود رفت و کنارش دراز کشید.-فیلم ببینیم؟
جونگکوک که حوصلهاش سر رفته بود پرسید.
-دفعهی قبل که دیدم اتفاق بدی اتفاق افتاد.
جونگکوک سریع شق شدنش و انکار کرد و کنترل و برداشت و فیلم رمنسی انتخاب کرد.
-جونگو ایندفعه مواظب باش کوکی کوچولو بیدار نشه.
با حرص ضربهایی روی پاش زد و فیلم و پلی کرد.
نمیدونست چند دقیقه از فیلم گذشته ولی با صدای بوسه خیس بازیگرای توی فیلم نفس عمیقی کشید و سعی کرد بهش بی اهمیت باشه اما لعنت یاد بوسهی خودشون افتاد.اولین دیدارشون توی بار،گرمای بدن تهیونگ،لبای کشیده و نازکش،بازوهای بزرگ و عضلانیش که بغلش میکرد.
همهی اینا باعث شده بود تا دوباره با بدبختی به برآمدگی شلوارش زل بزنه.
با نشستن انگشتای بلند تهیونگ روی شلوارش با ترس بالا پرید و دستشو رد کرد.-جونگکوک دفعهی پیش نزاشتی کمکت کنم ولی ایندفعه نمیتونی اینکارو کنی.
جونگکوک اخمی کرد و دستش و روی دستای تهیونگ که رونش و نوازش میکردن گذاشت.
YOU ARE READING
My pink snowflake
Short Storyدونه برف صورتیم جونگکوک اُمگایی طرد شده از سمت خانوادهاش که طی یه تصمیم برای همیشه شناسنامهاش و به بتا تغییر میده و رایحه و دوران هیتاش و با داروهاش کنترل میکنه؛ ولی چه اتفاقی میافته اگه یه روز داخل بار وقتی نوشیدنی میخوره به دوران هیتش نزدیک...