با گذاشتن لباس مد نظر آخرش دوباره همهی لیستشو چک کرد،وقتی از کامل بودن چمدونش مطمئن شد نفسشو فوت کرد و زیپشو بست.
عطر موردعلاقش و به نبض دستش زد و گوشهی چمدون جاش داد.
نگاه آخر و توی آیینه به خودش کرد و چشمک زنان از اتاقش خارج شد.قرار بود برای صحنهی اول برن جزیرهی ججو و این برای جین خیلی تعجب برانگیز بود یک ماه نشده بود که کارشو شروع کرده بود ولی خب خیلی سریع همهچی واسش اتفاق افتاد،شاید به خاطر فیس جذابش بود.(دقیقا همینه)
چراغای خونهرو خاموش کرد و کلید و برداشت و از خونهی مجردیاش خارج شد.
نگاهی به ماشین بزرگ رو به روش انداخت با هیجان خواست چمدونش و به سمت صندوق عقب ببره که راننده پیدا شد و کمکش کرد.بعد سوار شدنش با ذوق نگاهی به داخل ماشین انداخت انتظار داشت که نامجون منیجرش هم توی ماشین باشه ولی با نبودنش پکر سرجاش نشست.
-منیجرم همراهمون نمیاد ججو؟
-میان توی فرودگاه با بقیه تیم منتظرتونن.
جین با اینکه کمی دیر کرده بود شونهاش و بالا انداخت و از پنجره به بیرون خیره شد.
بعد نیم ساعت به فرودگاه رسیدن راننده بلیط و به جین داد و در و براش باز کرد.جین تشکری کرد و بعد گرفتن چمدونش سریع به سمت گیت پروازش رفت
با دیدن چهرههایی که کم کم باهاشون آشنا شده بود ذوق زده به سمتشون رفت.عینک آفتابیشو بالای سرش فیکس کرد و با لبخند بزرگی روبه روشون ایستاد.
با دیدن نامجون نامحسوس چند قدم به سمتش رفت و تقریبا بهش چسبید.با دوباره فاصله گرفتن نامجون توی دلش ایشی گفت و به کارگردان خیره شد که توضیحات برنامهاش و براش توضیح میداد تا وقتی وارد جزیره ججو شدن بعد کمی استراحت فیلمبرداری شروع بشه.
همزمان با اینکه صحبتای کارگردان تموم شد شماره پروازشون به ججو اعلام شد.
بعد چند دقیقه همه سوار هواپیما تقریبا خصوصی شده بودن البته اگه ضایعه بازی جین و در نظر نگیریم.-هی نامو چرا هرجا میرم دنبالمی؟نکنه کراشی روم؟
-نامجون اسم صحیحمه،اول اینکه شما صندلیتون و با سوجین عوض کردین تا کنارم بشینین دوم اینکه خودتون همش بهم نزدیک میشید پس با این شرایط شما روی من کراشید.
-آره خب که چی کراشم مثلا میخوای چیکار کنی؟
جین با فهمیدن اینکه چه حرفی زده دستشو روی دهانش گرفت و به بیرون هواپیما خیره شد.
-ممنون.
جین با تعجب توی چشمای سرد و خمارش نگاه کرد فقط ازش تشکر کرده بود؟
جین لبخند کوچیکی زد که نشون دهنده حرص درونش بود.
YOU ARE READING
My pink snowflake
Short Storyدونه برف صورتیم جونگکوک اُمگایی طرد شده از سمت خانوادهاش که طی یه تصمیم برای همیشه شناسنامهاش و به بتا تغییر میده و رایحه و دوران هیتاش و با داروهاش کنترل میکنه؛ ولی چه اتفاقی میافته اگه یه روز داخل بار وقتی نوشیدنی میخوره به دوران هیتش نزدیک...