با حس بوسههای خیس روی گردنش بلاخره دل از خواب شیرینیش برداشت و چشماش و آروم باز کرد،توی بغل تهیونگ بود.
نمیدونست چرا انقدر بغل و عطر تهیونگ آرامش و بهش هدیه میده.
-بلاخره بیدار شدی خوابالو خان.
جونگکوک خندهی کوچیکی کرد و روی تخت نشست همچنان توی بغلش بود،البته تهیونگ همراهش بلند شد تا یه موقع از بغلش جدا نشه.
-هی ولم کن میخوام برم دستشویی.
-خودم میبرمت
-لازم نیست خودم میتونم برم.
تهیونگ سرش و تکون داد و بی میل جونگکوک برهنه رو و ول کرد.
کوک همینطور که دستشو جلوی دهانش گرفته بود و خمیازه میکشید از جلوی آینه رد شد
با دیدن چیز عجیبی از توی آینه خشکش زد.با چشمای درشت شده دوباره جلوی آینه ایستاد و بدن برهنشو چک کرد.
با دیدن نشونهایی زیر لپ باسنش جیغ کوچیکی زد و تهیونگ و صدا زد.-هیی ته باسنمو چک کن نشونمه.
تهیونگ سعی کرد نخنده،به سمت اُمگاش رفت و خم شد تا بهتر بتونه ببینه.
-من جز یه سوراخ صورتی و خوشگل و پوست سفید و پنبهاییت چیزی نمیبینم.
-مسخره بازی درنیار دوباره چک کن.
-دیدمش دیدمش.
جونگکوک پرید بالا و خندید.
-بلاخره نشونم خودش و نشون داد ولی آخه روی باسنم؟بزار ببینم توام نشونهات پیدا شده یا نه.
جونگکوک تقریبا روی تهیونگ پرید و پیراهن ورزشیش و کنار زد.
سرش و توی شکم تهیونگ کرد و از اون فاصله با دقت چشماشو ریز کرد و بدنش و رصد کرد.با ندیدن نشونهایی روی پایین تنش ناراحت روی تخت نشست و زانوهاش و بغل کرد.
به معنای کامل بدبخت شده بود با اینکه تهیونگ مارکش کرده بود و متقابلا مارکش کرده بود نشونههاشون شکل هم نبود و الان جونگکوک شده بود یه اُمگای مارک شده که جفت نداره و تهیونگم بدبخت کرده بود.
نفس عمیقی کشید و از روی تخت بلند شد تا دستشویی بره.
-جونگکوک دندونات خیلی تیز بودن.
ناراحت آهی کشید و رو به رو تهیونگ ایستاد و سرش و بالا گرفت تا صورت آلفارو ببینه.
-چرا؟آروم مارکت کردم که.
-آخه خیلی جای مارکت درد میکنه ببین میتونی دردش و کم کنی؟
جونگکوک سرش و تکون داد و گردن تهیونگ و پایین کشید تا روی مارکش و لیس بزنه و دردش و کمتر کنه.
چشماش و بست و سرش و توی گردن خوشبوعه تهیونگ فرو برد لیسی روی جای مارکش زد همچنان گرگش زوزهایی از شادی میکشید و جونگکوک میتونست کاملا حسش کنه.
YOU ARE READING
My pink snowflake
Short Storyدونه برف صورتیم جونگکوک اُمگایی طرد شده از سمت خانوادهاش که طی یه تصمیم برای همیشه شناسنامهاش و به بتا تغییر میده و رایحه و دوران هیتاش و با داروهاش کنترل میکنه؛ ولی چه اتفاقی میافته اگه یه روز داخل بار وقتی نوشیدنی میخوره به دوران هیتش نزدیک...