⚠️توجه : به عنوان نویسندهی بوک در صورتیکه وت و نظر ندین راضی نیستم که بوکو بخونین...مرسی⚠️
.
.
.سه هفته بعد
Taehyung's pov
من بیچاره! ... آره من بیچاره! دیگه هیچ راه فراری ندارم...اون بچه قلبمو تو مشتش گرفته و با هر حرکتش میتونه اونو تحت تاثیر قرار بده... برای عقب کشیدن دیره... انگار .. انگار من و اون جدایی ناپذیریم...
هیچوقت فکر نمیکردم به یه بچه که کلی ازم کوچیکتره علاقه مند شم و جونم به جونش بسته بشه... فقط خدا میدونه که چند بار خواستم ازش دوری و کنم و چند بار تصمیم گرفتم نادیدش بگیرم ولی هربار به طرز عجیبی توش شکست خوردم! دیگه حتی سخنرانی های انگیزشی نامجون نمیتونه تو حسم تغییری ایجاد کنه...
من با شوق میرم سر کلاس و هر دفعه فقط با دیدن چشمای درشت گوک و شیطنتاش قند تو دلم آب میشه... اون بچه میتونه کاری کنه که بطور همزمان بخوام بخندم و گریه کنم.... احساس سافت و هارد بودن کنم... احساس عصبانیت و دلسوزی کنم.... آره..اون بچه با کاراش منو متناقض ترین آدم دنیا کرده! نمیدونم چیکار کنم ولی تنها چیزی که برام واضحه اینه که...
فاک! من نمیتونم ازش جدا بمونم!
.
.
.Author's pov
-جانگکوک شی بعد کلاس بیا دفترم....
.
.
.-چرا سر کلاسم هندزفری تو گوشاته؟!
-چون جانگکوکی همه چیو بلده کیم!
جانگکوک به چشم غره ی ترسناک تهیونگ لبخند خرگوشی و معصومانه ای زد و ادامه داد:
-چرا اینجوری نیگام میکنی؟
ولی تهیونگ نمیتونست مقابل اون چشمای گرد و صورت معصوم بیشتر از این مقاومت کنه...همیشه همین اتفاق میافتاد و اون وروجک بلد بود چه جوری خودشو از مخمصه نجات بده
-با اینکه رو اعصابی ولی دوست دارم قورتت بدم لعنتی!
پسر کوچیکتر شونه هاشو با حالت بامزه ای بالا انداخت و با بیخیالی آدامسشو برای بار هزارم باد کرد...حالا تهیونگ حتی از اون پسربچه برای اینکه بغلش کنه و ببوسدش مشتاق تر بود.
-زدی بالا؟
-گوکی!
-چیه نکنه صدام زدی که برام انجیلو بخونی؟
-لعنت بهت بچه انقد تخس نباش!
-فقط قبول کن که بدجوری منو میخوای شرت خال خالی...
-فاک این اصلا آسون نیست ...
-من میرم......
-غلط کردم....اره. میخوامت ... قسم میخورم... میشه بیای بغلم بیبی؟
جانگکوک با شنیدن لفظ بیبی از زبون تهیونگ هل شد ولی میخواست مرد و بیشتر اذیت کنه. چه ایرادی داشت اگه مرد برای داشتن پسر لوس و کوچولوش بیشتر تلاش میکرد؟
YOU ARE READING
private teacher(Vkook)
Fanfictionچی میشه اگه خانم و آقای جئون برای پسربچهی شر و شیطونشون که همه ی معلم خصوصیاشو ناک اوت کرده دنبال معلم جدید باشن و کیم تهیونگ بهشون معرفی بشه؟ 🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭 بخشی از داستان: پسر کوچیک جئونا با خنده هر کلمشو ادا میکرد و دندونای...