part 6(کار درست)

1.8K 306 29
                                    

Taehyung's pov

اینکه چطوری با چند تا کتاب پایین تنه‌ی برانگیخته شدمو پوشوندم و از اون خونه خارج شدم اصلا مهم نیست تنها چیزی که مهمه اینه که... خدای من! ما چیکار کردیم؟؟ اون بچه خودشو انداخت تو بغلم و مثل یه استریپر حرفه ای بدنشو به من مالید؟! لعنتی اون حتی از اون استریپرای فاکی با اون لپ دنسای مسخرشونم هات تر بود! حالا چی میشه ؟ باید بیخیال اون شغل بشم؟! لعنت بهت پسر تو یه شیطان لعنتی هستی!

چطور میتونی به اون فرشته کوچولوی کیوت بگی شیطان؟ تو خودت یه منحرفی کیم تهیونگ؟! یادت که نرفته چطور دیکت بلند شده بود و به همه‌ی حرکات اون بچه واکنش نشون میداد؟ اون فقط یه بچست و تو این سن هورموناش زیادی فعال شده و این به این معنی نیست که از من خوشش اومده و من احمق باید جلوی خودمو می‌گرفتم!!

هی کیم تهیونگ خودتو سرزنش نکن هیچکس نمیتونست جلوی اون بچه‌ی چشم درشت و مومشکی و بامزه که از قضا مثل یه توله خرگوش کوچولوعه مقاومت کنه؟

بازم دلیل نمیشه من باید شرافت داشته باشم!! آره همینه من دیگه ادامه نمیدم چون میدونم که نمیتونم جلوشو بگیرم... فردا میرم...خیلی سفت و محکم و با جدیت بهش میگم که دیگه نمیام!

چرا باید تا اونجا برم مگه با یه تلفن نمیتونم سر و‌تهشو هم بیارم؟

دیگه خفه شو از این بیشتر نمیتونم باشرف باشم حداقل برای آخرین بار می‌خوام اون بچه‌ی بامزرو ببینم...آیگووو...کیم تهیونگ لعنتی چطور میتونی ولش کنی؟
.
.
.

بالاخره رفتم خونشون...خونشون؟ نه اشتباه شد عمارتشون! اره خونه‌ی پولدارای عوضی گانگنام دست کمی از عمارت نداره! چرا دارم به پولدارا فحش میدم! چون باید به پولدارا فحش داد...درحالیکه صحنه های فیلم انگل بصورت پیوسته از جلوی چشمام عبور می‌کرد و نقشه‌ی قتل پدر و مادر جئون کوچک و دزدیدن و تصاحب مال و اموالش به ذهنم خطور کرد کوکی ای رو دیدم که تو حیاط خونشون با یه هودی سفید مشکی و موهای ابریشمیش که تو صورتش ریخته بودن مشغول آب دادن به گل و گیاها بود و به محض دیدن من لبخند دندون‌نمایی زد و به طرز کیوتی دستاشو برام تکون داد (کاور🥺) .... قلبم دیگه تحمل نداره کوچولو ... دارم میام که بغلت کنم و محکم فشارت بدم و بچلونمت و گور بابای شرافت!!!

به محض اینکه بهش نزدیک شدم محکم بغلش کردم و گرماشو با همه‌ی وجودم احساس کردم... خدای من این دیگه چه بوی خوبیه... این پسر شامپو بچه میزنه؟ آخه بدجوری بودی وانیل میده...

-خفه شدم هیونگ!

بالاخره رضایت دادم که از خودم جداش کنم

-سلام کیوتی!

-سلام آقای کیم... بریم درسو شروع کنیم...

-خب چیزه کوکی...میگم که...

private teacher(Vkook)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang