part 1(می‌خوام زندگی کنم)

3.6K 466 109
                                    

سلاممم من اومدم با یه بوک جدید ولی ایندفعه ویکوک 😄💓 لطفا حمایت کنید💓😄
.
.
.

عکسای دو نفرشونو با نفرت پاره کرد....تهیونگ اولین نفری نبود که بهش خیانت میشد قطعاً آخریشم نبود.. اون باید به زندگی برمیگشت...این همه دختر خوشگل که انتظار بودن با همچین مرد کاملی رو می‌کشیدن... تا یادش میومد همیشه دخترا براش صف کشیده بودن و این دیگه برای کیم تهیونگ یه مسئله‌ی خیلی معمولی حساب میشد مثل آب خوردن باهاشون حرف میزد، سرکارشون میزاشت و به راحتی ردشون میکرد...درست وقتی احساس کرد می‌تونه مثل آدمای عادی رفتار کنه و دختری رو به رسمیت بشناسه بهش خیانت شد...خنده دار نیست؟ باورش نمیشد ولی ضربه‌ی روحیم خورده بود! البته اینکه آدم تا بیست و هفت سالگی فقط یه شکست عشقی خورده باشه آمار خیره کننده ایه....

اون ضعیف نبود و نمی‌خواست باشه... شیشه ی مشروب توی دستشو شکوند و بعد از برداشتن گوشیش شماره‌ی بهترین دوستشو گرفت...

-سلام نامی...

-سلام! از اینورا؟! بالاخره تونستیم صدای بم و سکسیتو بشنویم آقای کیم... چه خبر؟ تونستی با خودت کنار بیای؟

-چهار ماهه که هیچکی و ندیدم...نه با کسی بیرون رفتم و نه کسی خونم اومده...یعنی خودم نخواستم که بیان...از مدرسه اخراج شدم...میدونی وقتی میرسیدم اونجا...حتی نمیدونستم ساعت چنده چون کل اون شبا تا خرخره مشروب می‌خوردم...ولی دیگه نمی‌خوام اینجوری باشم نامی...می‌خوام زندگی کنم...می‌خوام نفس بکشم...می‌خوام به همه نشون بدم کیم تهیونگ کیه... می‌خوام...

-خفه خون بگیر بابا سرم درد گرفت... فهمیدم میخوای چه گهی بخوری...

-نامجون...

-هم؟

-میخوریش؟

-نه ولی یه خبر خوب برات دارم کیم!

-میشنوم...

مدت زیادی بود که تو حسرت شنیدن یه خبر خوب بود پس با دقت به حرف دوست صمیمیش گوش کرد

-پسر کوچیکه‌ی جئون...همون که برات تعریف کردم... آخرین معلم خصوصیشم ناک اوت کرد...

-جدی؟ همون پسر شیطون همسایتون که گفتی بودی؟ چطور با هیچ معلمی کنار نمیاد؟

-همه میگن خیلی شیطونه و دوست داره معلماشو قهوه ای کنه... میدونم یکم رو مخیه ولی میدونی که جئونا چقدر پولدارن...پسر میدونم الان شپش تو جیبات پشتک میزنه میخوای فردا معرفیت کنم؟

-شت اره! یعنی از فردا میتونم برم سر کارم؟

-نه اول باید یه جلسه بزارن ببینن پرنسشون تورو میپسنده یا نه...

-فاک! حالا چیکار کنم؟ خیلی شیطونه؟ خدای من اصلا اعصاب سر و کله زدن با یه بچه‌ی هفده سالرو ندارم!

private teacher(Vkook)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora