Author's pov
درحالیکه دو طرف لپاش از حجم غذایی که توی دهنش بود باد کرده بود به سختی گفت:
-میگم کیم ته سایزت چنده؟
-وات د فاک جانگکوک ما تو رستورانیم و داریم غذا میخوریم!
با عصبانیت غرید ولی کوچیکترین اثری روی دوستپسر تخس و کوچولوش نداشت چون لحظهی بعد درحالیکه غذاشو میجوید با همون لحن بیخیالش پرسید:
-این یعنی نمیتونیم راجع به سایز ک..یرت صحبت کنیم؟
اخمای تهیونگ در هم کشیده شد و چنگالشو محکم به بشقاب کوبید.
-نه میتونیم راجع به جوری که هیونگمو از خونه بیرون کردی حرف بزنیم!
پسر کوچیکتر بیتوجه به عصبانیت دوست پسرش به بازگو کردن مطالبی که تو ذهنش بودن ادامه داد:
-میگم من راجع بهش خوندم نوشته بودن اگه طول آلت زیاد نباشه به ارگاسم نمیرسیم...
-نگران نباش اونقدری هست که راضی نگهت داره خرگوشک! بعدشم تو مگه تا حالا ندیدیش!
تهیونگ با کلافگی و حرص درحالیکه سعی میکرد خودشو کنترل کنه و مثل پسر کوچیک بیخیالش غذاشو بخوره گفت.
-تو دوست داری تو رابطه برات چیکار کنم؟
-الان تو شرایط جواب دادن به سوالت نیستم واقعا چون دارم فاکینگ غذا میخورم!
پسر دور دهانشو با دستمال پاک کرد...این یعنی غذا خوردنش تموم شده بود چون اون از حالت عادی خیلی تندتر میخورد و میجوید و حالا فرصت بیشتری برای حرف زدن داشت که این واقعیت میتونست باعث بشه تهیونگ میز غذارو گاز بگیره!
-اوممم...ولی من دوست دارم سوراخمو بخوری...درست جوری که داری این فاکینگ غذارو میخوری....خیلی بد! این دیوونم میکنه!
تهیونگ نفس عمیقی کشید و بعد از سرکشیدن لیوان نوشیدنیش اونم محکم روی میز کوبید.
-چته بیجنبه؟ ..
-گوک محض رضای سگ بزار غذامو بخورم!
-میگم آقای کیم خیلی سکسی به نظر میرسی...لعنتی عاشق کت و شلواراتم...وقتی میپوشی دوست دارم بلند بگم فاک می ددیییی!!
جانگکوک لبخند گشادی که بخوبی ردیف دندانهای خرگوشیشو نشون میداد زد و بی توجه به تهیونگ عصبی به تند تند خوردنش ادامه داد.
-گوووک!
-عاه کیم تهیونگ تو و مهارتت تو غذا خوردن...بهتر نیست از این زبون خوشگل و قرمزت جایی دیگه استفاده کنی؟
-تو واقعا هورنی شدی جانگکوک شی! اینطور نیست؟
متوجه شد که پسر کوچولوش داره بیش از حد شیطونی میکنه پس نیشخندی زد و اونم متقابلاً سر به سرش گذاشت.
أنت تقرأ
private teacher(Vkook)
أدب الهواةچی میشه اگه خانم و آقای جئون برای پسربچهی شر و شیطونشون که همه ی معلم خصوصیاشو ناک اوت کرده دنبال معلم جدید باشن و کیم تهیونگ بهشون معرفی بشه؟ 🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭 بخشی از داستان: پسر کوچیک جئونا با خنده هر کلمشو ادا میکرد و دندونای...