part 5(گاز نگیر)

2K 317 58
                                    

سلام بچه ها...میدونم حال هیچکی خوب نیست و حقیقتا حال خودمم افتضاحه و این قسمتو خیلی وقته نوشتم ولی پیامای زیادی داشتم مبنی بر اینکه آپلود کن روحیمون عوض شه... الآنم هر کی دوست داشت بخونه ولی اگه خوندین حتما وت بدین و فیدبک بزارین...مواظب خودتون باشین💓به امید روزای بهتر...
.
.
.

میخواست تهیونگ زودتر تمومش کنه ولی لعنت بهش اون تازه موتورش داغ شده بود...

-چچ..چطور میتونی(سکسکه) انقد توش خوب باشی؟(سکسکه).

-او پسر نکنه فکر میکردی فقط با داخل بودنت میتونی باعث کام شدن دخترا شی؟ نه اصلا ! از دستات استفاده کن...لبات‌‌....همه‌ی بدنت... و حواستو جمع کن وقتی خودت کام شدی از اینکه اونم کام شده باشه مطمئن شو...برای خانما هیچی بدتر از این حس نیست که پارتنرشون در حالیکه ارضا نشدن ولشون کنه!

تهیونگ به طرز عجیبی توی اون بحث غرق و درگیر بحث بود و اصلا توجهی به گونه‌های داغ و قرمز پسر ، شلوارک تنگش و نفسهای که با دستاش جلوشو پوشونده بود و نفسهای کوتاهش نداشت.

-همین الان یه خاطره‌ی دیگه به ذهنم رسید... یادمه یکی از دوست دخترامو محکم به دیوار کوبیدم و بوس فرانسوی رو باهاش امتحان کردم...پسر فوق‌العاده بود! می‌دونی کجای قضیه باورنکردنیه؟ اینکه من فقط اونو بوسیدم و کنار گوشش کثیف حرف زدم و اوپس! اون کام شد! باورت میشه؟! البته بیخیال بیا فعلا راجع به این دسته ارگاسما صحبت نکنیم تو هنوز توی این موضوع مبتدی حساب میشی!

جانگکوک بزاق دهانشو با صدا قورت داد و نفس کشیدنش هر لحظه سخت تر میشد...تهیونگ باید متوقف میشد!

-عااا کوکی.. نمیدونی اینکه یه زن اسمتو با لذت صدا کنه و بدون اینکه بدونه بدنش داره چه واکنشی نشون میده التماست کنه چقدر رضایت بخشه... غرورت شکفته میشه لعنت بهش! دلم اون حس فاکیو....

تهیونگ بالاخره از خلأ خارج شد و به محض اینکه پا به دنیای واقعیت گذاشت وحشت کرد...اون زیاده‌روی کرده بود! به جانگکوکی که قرمز شده بود و چشماش گردش گردتر از حالت معمولی نشون میدادن خیره شد.

-اره دیگه...همین! فکر کنم واسه امروز بسه‌‌...من دیگه برم فایتینگ!

تهیونگ سریع گفت و اونجا رو ترک کرد و فاک ! جانگکوک اصلا یادش نبود که دوستش قرار بود بیاد! حالا باید با اون اوضاع چیکار میکرد؟!

چیزی نگذشت که در اتاقش با وحشیانه‌ترین حالت ممکن باز شد و پسر موطلایی به داخل پرتاب شد.

-هی کوکی!

-جیمی...

جانگکوک با بغض گفت و امیدوار بود دوست همیشه شیطونش بتونه این بار بر خلاف همیشه اندکی کمک کنه.

-چیه؟ کشتیات غرق شده؟ آها یادم رفته بود با آقای کیم کلاس داشتی نه؟ رو مخت بود؟

-نه ... برعکس اون خیلی خوبه جیمی...منظورم اینه که زیادی همه چی تموم و کامله و این منو عصبانی می‌کنه...

private teacher(Vkook)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن