سیزده🔱

386 105 182
                                    


بکهیون مشغول تمیز کردن اجاق گاز بود که بادی میون گردنش وزید...
کمی گردنشو کج کرد تا با مالوندن شونه اش به گردنش از قلقلک پوستش کم کنه...

چانیول نامرئی شده به حرکت معصومانه اش خندید. خوشبختانه صدای خنده اش به گوش بکهیونی که سخت مشغول تمیزکاری بود نرسید... خم شد و با نزدیکتر شدن به بکهیون فوت دوباره ای توی صورتش کرد...

بکهیونی که از اذیتش خبر نداشت لرز کوچیکی از این کار رفت و دست به گوش مور شده اش کشید...
قلب روح شیطانی برای این آسیب پذیر بودنش ضعفی رفت...

بی طاقت جلو رفت و بوسه ای به گونه بکهیون نشوند...این در حالی بود که بدن نامرئیش نمیتونست لمسی روی صورت بکهیون بذاره....پسر کوچیکتر متوجه این بوسه نشد و جدی به کارش ادامه میداد...

چانیول با ندیدن واکنشی ازش با آهی عقب کشید و به بکهیون خیره موند...پسر کوچیکتر به سختی با گاز جرم گرفته سر و کله میزد تا تمیزش کنه...

دلسوزانه نچی کرد و با زدن بشکنی انگشت اشاره اشو به سمت گاز گرفت. جوری که بکهیون متوجه نشه کاری کرد جرم نشسته روی گاز با ملایمت پاک بشه...

بکهیون وقتی پاک شدن صفحه اجاق رو دید لبخندی زد. فکر میکرد تلاش هاش نتیجه داده...چانیول از لبخندش احساس خوشحالی کرد...
عقب کشید و بیرون رفت تا مرئی بشه...‌

این در حالی بود که بکهیون با کامل تمیز شدن اجاق پوفی کرد و خسته عقب کشید و سیم و پارچه جرم گرفته  رو داخل ظرف شویی انداخت...

+ در چه حالی؟

با سوال چانیولی که به آشپزخونه برگشته بود بکهیون به طرفش چرخید.

_ تازه تمومش کردم...

پسر کوچیک چشمی به گاز تمیز اشاره رفت...چانیول همونطور که به طرفش میرفت جوری که انگار بکهیون توی این موفقیت تنها بوده لحظه ای به گاز تمیز نگاه کرد....

+ خسته نباشی برگ سبزم

با خسته نباشیدش بوسه ای روی گونه بکهیون کاشت....دقیقا همون جایی رو که چند ثانیه قبل بوسیده بود...بکهیون ایندفعه این بوسه رو حس کرد و واکنش نشون داد...با انگشتهاش جای بوسه شو لمس کرد و لبخندی بهش زد...

_ ممنون هیونگ

چانیول سری براش تکون داد و با دست انداختن دور گردن بکهیون اونو از آشپزخونه بیرون کشوند و به سمت پیشخون رنگ و رو رفته کشوند....بوسه های که توی حالت عادی به بکهیون هدیه میداد اصلا  با بوسه های که توی حالت نامرئیش از پسر میگرفت قابل قیاس نبود...

یکی از صندلی های پشت پیشخون رو محترمانه برای پسر کوچیکتر کنار کشید و بکهیون با تشکر خسته ای روی صندلی نشست...
ثانیه بعد چانیول کنارش جا گرفت و به پسری که بی رمق سرشو روی پیشخون گذاشت خیره شد...

Never say l love you Donde viven las historias. Descúbrelo ahora