part 02

55 21 65
                                    

چانیول بعداز اینکه تونست بکهیونو ساکت کنه و برگرده تا دوباره با کیونگسو صحبت کنه، حالا با جای خالیش روبرو شده بود و ناچارا به دنبال بک از مدرسه خارج شد و هر دو سوار اتوبوس شدند. روی دو صندلی خالی کنار هم نشستن و چانیول هندزفری هاشو توی گوشش گذاشت و آهنگ موردعلاقشو پلی کرد. سرشو به شیشه تکیه داد و چشمهاشو بست و به موسیقیش گوش میکرد.

-چانیول خوابی؟

بکهیون گفت و منتظر بهش چشم دوخت، ولی واکنشی از سوی چان دریافت نکرد. دستشو روی شونش گذاشت و تکونش داد.

-هی چان باتوام!

با حس دست بکهیون و تکون خوردنش، به سمتش برگشت و یکی از هندزفری هاشو درآورد.

-هوم؟

-صبح بخیر جناب!

و هندزفریو از دست چان گرفت و توی گوش خودش گذاشت.

-این چیه گوش میدی آدم یاد بدبختیاش میفته. بزار مال خودمو وصل کنم آهنگای خفن بزارم برات.

-بزار همین باشه.

با تعجب بهش نگاه کرد و نیشخندی زد.

-حقیقتا این چیزا بهت نمیاد. نکنه عاشق شدی؟

چانیول چپ چپ بهش نگاه کرد و یدونه زد پس کلش!

-آخه قیافه ی من به عاشقا میخوره بچه؟

-یااا چته چرا میزنی؟!

صاف نشستو حق به جناب گفت:

-واسه اینکه حرف مفت میزنی.

-ولی یچیزیت هست.

آهی کشید و نگاهشو از پنجره به بیرون دوخت.

-کیونگسو باهام قهر کرده.

-قهر واسه چی؟

بکهیون با تعجب گفت.

-سر کلاس قلقلکش دادم؛ لی خط خطی هم جفتمونو از کلاس انداخت بیرون. بعدم فرستادمون دفتر مدیر...

-خب معذرت خواهی میکردی.

با حرص انگشتشو سمتش گرفت و اتفاق یه ربع پیش رو بهش یادآوری کرد.

-داشتم همین کارو میکردم تا اینکه یه نخود آشی جفت پا پرید وسطش.

-یااا مگه خرم که جفت پا بپرم؟! بعدشم من از کجا میدونستم جنابعالی درحال منت کشیدنی؟

-بهرحال گند زدم.

-غصه نخور رفیق دوباره اکی میشین.

با رسیدن اتوبوس به ایستگاه مورد نظرشون، مکالمشون پایان یافت و هردو پیاده شدن. بعد از کمی پیاده روی، به مکان مورد نظرشون رسیدن و بکهیون با هیجان به طرف چانیول برگشت.

-امروز میبرمت و بعدش تو باید باختت در برابر منو به همههه بگی‌.

-هه بردن من به همین راحتیام نیست زیاد دلتو صابون نزن!

Dark MindWhere stories live. Discover now