دو سه روز از زمانی که چانیول بهش گفته بود قراره هرکاری که دلش میخواد رو بکنه، گذشت و دقیقا هم همونطور شد که توی اون کاغذ نوشته بود.
تمام تایمی که مدرسه بودن دنبالش راه میفتاد و وانمود میکرد اتفاقی نیفتاده و اصلا شخصی به اسم دو کیونگسو هیچگونه اعتراف عاشقانه ای بهش نکرده.
از طرفی کیونگسو که رفتار های چانیول رو یه جور خودخواهی میدونست و از اینکه اون حتی به خودش زحمت هم نمیداد تا درکش کنه و انگار که تمام احساساتش رو به مسخره گرفته باشه، باهاش رفتار میکرد، عصبی و دلخور بود و اینطور شد که تصمیم گرفت به چانیول و کارهاش بی تفاوتی نشون بده تا بالاخره خسته بشه و دست از سرش برداره.مثل روزای قبل بدون توجه به چانیول، بعد جمع کردن وسایلش بلند شد و به طرف صندلی جونگین رفت و منتظر کنارش ایستاد. جونگین با حس سایه ای که روش افتاد، سرشو بلند کرد و با دیدن کیونگسو لبخند زد.
-اگه تیمتون ببره باید بهم شیرینی بدیا.
جونگین گفت و آخرین وسیله ی روی میزش رو توی کولهش انداخت و از جاش بلند شد.
-استرس دارم.
دستشو دور گردن کیونگسو حلقه کرد و همونطور که باهم از کلاس خارج میشدن و به طرف سالن ورزش میرفتن بهش دلداری داد.
-هی مطمئنم که تیمتون برنده میشه. بازی اون روزتون محشر بود. تازه هفته ی پیش هم که مسابقه کنسل شد و تونستین بیشتر تمرین کنین.
-آره ولی..
با افتادن وزن بیشتری دور گردنش حرفش نصفه موند و به چانیولی که اونطرفش اومده بود و مثل جونگین دستشو دور گردنش انداخته بود و حالا وسط اون دوتا درحال له شدن بود، نگاه کرد.
-دلایلت خیلی غیرمنطقیه. اگه تیم کیونگسو بخاطر کنسلی هفته پیش، تونسته بیشتر تمرین کنه فکر کردی هم تیمی های من نشستن تو خونه؟! خب ما هم اون یه هفته رو تمرین میکردیم جناب انيشتين.
و پوزخندی تحویل جونگین داد و فشار دستش که روی دست جونگین بود رو بیشتر کرد و از اونجا که هر دو دست، روی گردن بیچاره ی کیونگسو بودن بالاخره داد پسر کوتاه تر در اومد.
-آییش ولم کنین.
کیونگسو عصبی دست جفتشونو کنار زد و از بین اون دوتا خودشو نجات داد.
-بیا همینو میخواستی؟
چانیول گفت و به جونگین چشم غره رفت.
-من فقط سعی داشتم آرومش کنم که استرس مسابقه رو نداشته باشه نمیدو...
-فعلا که فقط عصبانیش کردی!
چانیول وسط حرفش پرید و جونگین تا خواست جوابشو بده، کیونگسو پیش دستی کرد و تمام حرص و خشم این مدتش رو بالاخره سر باعث و بانیش خالی کرد.

YOU ARE READING
Dark Mind
ספרות חובביםمن همه ی کلماتی که میدونستم رو فراموش خواهم کرد اما قسم میخورم تورو فراموش نمیکنم اگه صدام میتونست گذشته رو برگردونه... در گوشت زمزمه می کردم: "اوه عزیزم، ای کاش اینجا بودی!" نام⇠ذهن تاریک ژانر⇠رومنس/ درام / مدرسه ای کاپل ها⇠چانسو/ بکسو/ کایسو نویسن...