part 04

43 21 28
                                    

آخر هفته هم به پایان رسیده بود و امروز یکشنبه، اولین روز هفته، دانش آموزان با سروصدا و گاها شیطنت وارد مدرسه میشدند.

کیونگسو دوچرخشو گوشه ای از حیاط که اختصاصی برای پارک دوچرخه های دانش آموز ها تدارک دیده شده بود، گذاشت و کوله‌ش رو روی دوشش مرتب کرد. اطراف رو از نظر گذروند و با چشمهاش دنبال چانیول میگشت که دستی روی شونه هاش نشست.
چانیول با لبخند گنده ی همیشگیش و در کنارش بکهیون با چهره ای خنثی ایستاده بود.

-سلام. دنبال من میگشتی؟

چانیول گفت و نیششو بیشتر باز کرد که باعث شد چال های گونش تا آخرین حد عمیق بشن.

-سلام. نه!

لبخند چان فوری به یه خط تبدیل شد. بکهیون زد زیر خنده.

-ضایع شدی؟

چانیول چشم غره ای بهش رفت و گوششو کشید. بکهیون گوششو با آخ و اوخ از دستش نجات داد و رو کرد به سمت کیونگسو:

-راستی سلام.

-سلام.

-خوبی؟

-ممنون.

کیونگسو با سردی و اخم کمرنگی گفت.

و باز هم سکوت. بکهیون با دیدن یکی از دوستاش و بخاطر جو سنگین به وجود اومده، تصمیم گرفت از اون دو فاصله بگیره.

-خب من دیگه میرم بچه ها، فعلا.

-بکی تونستی کلاسو بپیچون بیا سالن ورزش.

-ببینم چی میشه.

چانیول بعد رفتن بکهیون و اتمام مکالمش به دنبال کیونگسویی که حالا بی توجه بهش درحال رفتن به داخل ساختمون بود رفت.

-کیونگسویا؟ کیونگسووو؟؟

-چی میگی چان؟

-ای خدا باز شروع شد.

-چی شروع...

-کیونگسو؟

با اومدن جونگین به طرفشون حرفش نصفه موند.

-بله، چیزی شده؟

-آره اونروز یادم رفت اصلا واسه چی اومده بودم باهات حرف بزنم. میخواستم ببینم فرمولای ریاضی رو برای امتحان این هفته کامل نوشتیشون؟

-اوه شرمنده منم یادم رفت بپرسم چیکار داشتی. آره آره کامل نوشتمشون.

و فوری زیپ کیفشو باز کرد و دفترچه ی فرمولاش رو از توش بیرون آورد و بازش کرد و ورق زد. به صفحه‌ی مورد نظر که رسید به طرف جونگین گرفتش.

-از اینجا تا آخرش توی امتحان لازم میشه. فقط اگه میشه تا تایم آخر بهم برگردوند لازمش دارم.

جونگین دفترچه رو گرفت و لبخندی برای تشکر زد.

-حتما فوری مینویسمشون و بهت پسش میدم. ازت ممنونم.

Dark MindWhere stories live. Discover now