I love

346 56 57
                                    


پوزخند گوشه لبش پررنگ تر شد و در مقابل حرفام لب زد
+ اوکی امتحانش میکنیم ببینیم این هورنی میخواد چیکار کنه

اخمی کردم
_ کافیه بهم دست بزنی اون موقع میبینی چیکارت میکنم

چشماش روی چشمام متمرکز شد
+ من همین الانشم دستام روی بدنته

ذهنم ارور داد، به خودم نگاهی انداختم، درست میگفت یقه لباسم توی دستش بود و مچ دستش سینه سمت چپمو به خودش اختصاص داده بود و با دست آزادش کمرمو بین انگشتاش جا داده بود. به خودم تکونی دادم اما لیسا هیچ حرکتی نکرد همینطور که پوزخندشو توی صورتم تحمیل میکرد گفت
+ میبینی؟ منتظرم ببینم میخوای چه بلایی سرم بیاری

این‌بار من پوزخندی زدم
_ دوست داری ببینیش؟

+ چه جورم
دستمو روی بدنش گذاشتم و خودمو بهش نزدیک تر کردم. صورتشو با دستام قاب گرفتم و به لباش خیره شدم.

با چشمای برق زده گفت
+میخوای منو ببوسی؟ بالاخره؟

ابرومو بالا انداختم و فاصلمو با صورتش به یک اینچ رسوندم سردی بدنش رو حس میکردم، لیسا اما چشماشو بسته بود و آماده بوسه ای از طرف من بود. با این حال  لبامو روی لباش گذاشتم و به جای این که بِمکم دندونامو روی اون ها کشیدم ! لبای قلوه ایش رو زیر دندونام جا دادم و فشاری به اونها آوردم. لیسا که دردش گرفته بود دستشو از روی لباسم برداشت و سعی داشت سرشو عقب بکشه، تیزی دندونامو بیشتر وارد لبش کردم. در همین حین کت لیسا رو از تنش بیرون آوردم و سرمو عقب کشیدم

+وحشی
دستی به لباش کشید

نگاهمو از چشماش روی لباش متمرکز کردم، که دیدم قطره خونی از لبش پایین چکید
_هییی داره خون میاد

انگشتشو بازم روی لبش گذاشت، زخمشو لمس کرد بعد به دستش که خون روی اون پخش شده بود خیره شد. چشماشو تکونی داد، پوفی کشید
+ همینو کم داشتم

چند قدم عقب رفتم از ری اکشن استاد میترسیدم
+ دلت میخواد همین بلا رو سرت بیارم؟

ترسیده دوقدم دیگه عقب رفتم که لبخندی زد
+حالا یه دستمال نداری؟

نفس عمیقی کشیدم.
_شاید توی کولم

چیزی بین چشماش چرخید، موهاشو مرتب کرد
+ امشب میای خونم؟

_ چیکار کنم؟

+ با من بخوابی

_ نههه

+ چرا؟

شونه ای بالا انداختم، افزود
+ خوش میگذره

_ نه به اندازه وقتی که خونه عمو هستم

+ پس من میام اونجا

_ خجالت نمیکشی؟

+ چرا باید خجالت بکشم؟

play hot (jenlisa)Where stories live. Discover now