Peach

427 53 25
                                    


_ هنوز نخوردیش؟
+ حالت خوبه؟؟
چشمانم را که رو به سیاهی میرفت بستم؛ اما از سوزش معدم کم نکرد، بخوام بگم درد، اشتباهه! این درد نیس، فقط سلولام برای نیازی که دارن بهم حمله میکنن و منو میسوزونن، انگار مشعلی روشن رو درون معدم جا گذاشتن که حس تهوعم رو چند برابر میکرد، گرگرفتی عجیبی بین بافت های بدنم شکل گرفت همزمان هم سردم بود و هم از گرما میتونستم بپزم،
_ عالی ام لیسا، فک کنم عالی!
اخر جملم رو طوری اروم گفتم که شک دارم شنیده باشه.

+ جنی این عالی بودن نیست، مطمینی؟
لبخندی که نمیدونم از کجا نشأت گرفته بود و از چه زمانی روی صورتم جا خشک کرده بود، ماسید
_ فقط خیلی گرم نیست؟؟

چیزی نگفت، جرعه های کوچیک از نوشیدنیشو خورد
دست دراز کردم، دلم میخواست مست بشم؛ اما مست شدن الکی نیست و با دوکاپ اتفاقی برام نمیفته؛ اما چون بار اوله با همین مقدار کم، فشاری که به سلولام میاد باعث افزایش نیاز جنسیم میشه، این تموم مقاله ای بود که در مورد شراب خونده بودم، فکر نمیکنم طبیعی باشه شراب رو شیشه ای خرید اما کسایی که زیاد میخورن دیگه اون فنجونا براشون کافی نیست، دلم میخواد جزئشون باشم، اونم یه شبه..

شیشه رو برداشتم تا یکم دیگه برای خودم بریزم، لیسا دستمو توی هوا گرفت
+ بسه جنی، داری بیش از حد میخوری
نگاهی به چشماش، که دیگه رنگش برام مشخص نبود انداختم
_ همین امشبه فقط یه کم

+ تو کمو رد کردی جنی، این بیش از حده

دستمو روی پاش گذاشتم، چند باری ماساژش دادم. با صدای مظلومی گفتم
_ لطفا! خواهش میکنم..

چشمای رو به بسته شدنمو بازتر کردم
_ عشقم.. لیسا
با صدای کش داری گفتم
کلافه پوفی کشید
دستشو از روی دستم برداشت، لیوانمو بازم پر کردم، زوری بود اره
پوزخندی زدم، می‌دونستم اگه قرار باشه جرعه ای بخورم دیگه نمیتونم و تهوعه که بهم غلبه میکنه، پس باید زور بیشتری در کار میبود، نفس عمیقی کشیدم، چشمامو بهم فشوردم، با یه نفس همرو خوردم! سرگیجه خفیفی بهم دست داد و سلول هام باز هم شروع به سوختن کردند.

لم دادم و دستامو گره زدم، چشمام رو بستم تا اینقدر خونه لیسا دور سرم نچرخه
_ گرمه!

+ نیست

_ دیگه نمیخوری؟؟

+ نه

بعد از چند ثانیه چشمامو باز کردم، تنش بدنم بالا رفته بود، عطشی که با اب رفع نمیشد
به نیم رخ لیسا نگاهی انداختم، دماغ کوچیکش، با لبای بولد صورتیش چشمامو به خماری بیشتری میکشوند.

صداش زدم ولی حس نمی‌کنم نویزی ایجاد شده باشه
دستمو روی ترقوش کشیدم اروم پایین تر رفتم و سینشو لمس کردم، همین مقدار نزدیکی برای ناله های کوچیکم کافی بود تا شنیده بشه

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 13, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

play hot (jenlisa)Where stories live. Discover now