part 10

117 19 11
                                    

نایل اونجا وسط سالن وایساده بود و غذاهاش ریخته بودم و...اوه جکسون اون پسر عوضی مدرسه کنارش وایساده بود.

_هی تو اشغال خوردی به من.

جکسون تو صورت نایل گفت.

_نه.

_خفه شو احمق وقتی میگم خوردی ...یعنی تو بهم خوردی.

_باشه.

چی نایل دیوونه شده من میدونم این کاره اون جکسون عوضیه.

_حالا بلند ازم معذرت خواهی کن وگرنه همین جا میزنم لهت میکنم.

_اما...

_اما چی زود باش نکنه میخوای به پاهام بیوفتی هان...

اون تو صورت نایل داد زد و لویی یکم از جاش بلند شد و لی من زود تر رفتم...من رفتم به سمت اونا نمیدونم چرا اینکارو میکنم ولی نمیتونم بشینم اون هر چی میخواد بهش بگه.

من پشت جکسون وایسادم و زدم به شونش.

_چیه؟

اون بدون اینکه برگرده گفت.

و من دو باره زدم.

_میگم چیه؟

اون گفت و برگشت و وقتی منو دید ابروهاش رو داد بالا.

_تو زدی بهش...

من به جکسون گفتم.

_چی؟

_غذای اون ریخته پس تو زدی بهش..

من گفتم و به غذا ها اشاره کردم.اون یکم گیج شده بود شاید فکر نمیکرد من ار اون دفاع کنم.

_فکر کنم...

_خوبه...حالا ازش معذرت خواهی کن.

_چی؟

_زود باش جکسون من تمام روز رو وقت ندارم میدونی که اگه کاری که گفتم نکنی چی میشه...

_اما ماریا...

_خوبه پس تو نمیخوای این کار رو بکنی..پس بزار ببینم چی قراره بشه.

_نه...یعنی باشه...

اون برگشت سمت نایل و خیلی تند و بد گفت

_معذرت میخوام..

_اوه نه این قبول نیست من یه قشنگش رو میخوام.

_معذرت میخوام نایل.

_اشکالی نداره.

نایل گفت احمق من اگه جاش بودم خیلی بدتر رفتار میکردم.

_این خوبه.

من گفتم و جکسون و ادماش زود از اونجا رفتن.

من به نایل که بهم زل زده بود نگاه کردم و بعد متوجه شدم همه به ما زل زدن و بلند داد زدم.

_چیه؟ به کارتون برسید.

و دوباره همه شروع کردن به حرف زدن و هم همه شد من خواستم برم که نایل مچ دستم رو گرفتم .. برگشتم رو نگاهش کردم.

shelterWhere stories live. Discover now