*فلش بك ٤ سال قبل*
"نايل خواهش ميكنم نرو ، منو تنها نذار، ميدونى من بدون تو نميتونم" با گريه ميگفتم، چونمو با دستش گرفتو سرمو اورد بالا ، تو چشام نگاه كرد و گفت :
"اما من هيچوقت تورو تنها نمي ذارم، تو هميشه اينجا هستى" با دستش به قلبش اشاره كرد، "قول ميدم باهات در تماس باشم، حالا خواهش ميكنم گريه نكن، دوست ندارم اين شكلى ببينمت " اشكامو با دستش پاك كرد.
"قول بده زود برگردى. "
"قول ميدم. " دستشو برد تو جيبش و يه جعبه از توش دراورد و گذاشتش تو دستم ، "اما.. اين.... خيلى چيز خاص يا گرونى نيست ولى براى من خيلى با ارزشه، اينو برات گرفتم كه هروقت بهش نگاه كردى ياد بهترين روزامون باهم بيفتى و يادت باشه كه من برمى گردم پيشت."
در جعبرو باز كردمو توش يه گردنبند ديدم كه يه پلاك بهش اويزون بود و رو اون پلاكه يه جمله هك شده بود
*you and I*" نايل اين..... اين خيلى قشنگه، مرسى"
"خواهش ميكنم، فقط هيچ وقت از تو گردنت درش نيار باشه؟ "
"باشه"
اروم پشتمو كردم تا گردنبند رو ببنده و بعد رومو برگندوندمو لبامو گذاشتم رو لباش "دوست دارم"
"من بيشتر"
"از طرف من با بقيه پسرا خدافظى كن و اميدوارم اولين البومتون موفق باشه "
"مرسى" بغلم كرد و بعد پروازشو صدا زدن
"من بايد برم""ميدونم ..... خداحافظ" اينو كه گفتم چند قطره اشك از چشام اومد ، تو چشاى نايلم اشك جمع شده بود.
"خداحافظ" و بعد رفت..........
*فلش بك تموم*
٤ سال ازون اتفاق گذشته و من هنوز با به ياد اوردنش گريم ميگيره، نايل هوران......... يه پسر با موهاى بلوند كه زندگى منو تغيير داد، منو از دست دوست پسر سو استفاده گرم نجات داد و به مدت ١ سال زندگى من شده بود، ولى حالا چى؟ اون الان شده يه پاپ استار و ستاره گروه وان دايركشن بهترين بوى بند دنيا ولى من يه دختر معتاد به سيگار كه افسردگى داره و چند وقت ديگه دنيا از دستش راحت ميشه (بيمارى آسم شديد داره) و همه اينا به خاطر نايله، اون به من قول داد كه منو فراموش نميكنه ، اوايل كه رفته بود حداقل بهم زنگ ميزد ولى الان ٢ ساله كه حتى يه اس ام اس هم بهم نداده درحالى كه من تاحالا اون گردنبندو از گردنم جدا نكردم، ولى از همه اينا بدتر خبراييه كه راجبشون ميگن :
YOU ARE READING
Sepration (Niall Horan)
Fanfictionنايل و اما واقعا عاشق هم بودن...... اونا باهم يه زوج بى نقص بودن و بااينكه كلى مشكل داشتن ولى هيچى سرراهشون نيومد ولى نايل مى ره .و اما رو تنها مى ذاره ....... مى ره دنبال ارزوهاش و باعث يه حدايى بزرگ بين خودش و اما مى شه......