د.ا.ن تيلور
تو اتاقم مشغول كار كردن روى يكى از اهنگاى جديدم بودم ، درواقع بهترين اهنگ جديدم . از وقتى اما اومده پيش ما ، يه جورى انگار.... ماهم توى رابطه اش با نايل نقش داريم . وقتى من و هرى، اما و نايلو مى بينيم كه انقدر داغونن ولى بازم به خودشون اجازه نمى دن كه برگردن پيش هم ناخودآگاه اين حس غمگين جدايى به ماهم منتقل مى شه. اينكه جدايى از كسى كه بيشتر از هرچيزى تو زندگى دوسش دارى چى كار مى تونه برات بكنه رو منم قبلا درك كردم، ولى نه در اين حد. هرى مى گه اما قبل از اينكه نايل چند سال پيش تركش كنه قوى ترين دخترى بوده كه تاحالا ديده. مى گه انگار مشكلات زندگى اش براش بازى بودن. براش مهم نبود كه خيلى چيزا تو زندگى اش نامشخصن. مثل پدرش ، مثل دليل رفتاراى مادرش و خيلى چيزاى ديگه. تنها چيزى كه از زندگى مى ديد نايل بود. انگار نايل مثل يه منبع نورى بود توى يه اتاق تاريك كه اجازه نمى داد اما از نگاه كردن بهش دست بكشه. منبعى كه همه مشكلات اما رو با يه بوسه كوچيك از يادش مى برد و اما هم با كمال ميل اينو قبول مى كرد. و بعد از اما ، نايل هستش كه هممون مى دونيم چقد صبر كرد. چقدر منتظر اون لحظه بود كه اما برگرده پيشش، اونجورى كه هرى مى گه نايل درست تو يه روز كلا رفتارش عوض شد كه وقتى بعدن براشون تعريف مى كنه مى فهمن كه همون روزى بوده كه مامان اما بهش گفته رابطه اش با اما ديگه معنى نداره. نايل ازون روز داغون شده و خودشو يه بازنده مى دونسته كه نتونسته از چيزى كه داشته خوب محافظت كنه. همه اينا... همه اين مشكلا و سختى هايى كه براى اما و نايل پيش اومده خيلى روم تاثير مى زاره و باعث مى شه بخوام داستانشونو تو يه اهنگ تعريف كنم. خودكارو دفتر هميشگيمو برداشتم و گيتارم كه رو تختم بود و بلند كردم و نشستم رو تخت. كلمه هايى كه تو ذهنم بودنو نوشتم و شروع كردم.
حدود چند خطى از شعرم گذشته بود كه شنيدم صداى زنگ در اومد. مى دونستم ميلاست كه اومده داروهاى امارو بهش بده. با اكراه رفتم و درو باز كردم. خودش بود. لبخند مصنوعى زدم و مثل هميشه به سمت اتاق ام راهنماييش كردم. وقتى رسيديم پشت در اتاق اروم بهش گفتم
"ميلا ، ازت خواهش مى كنم خيلى بهش فشار نيار."
"خانم سوييفت باور كنين براى منم اصلا اسون نيست كه ببينم يه نفر انقد درد بكشه اونم به خاطر امپول هايى كه من دارم بهش تزريق مى كنم ولى خودتون مى دونين كه دست من نيست. "
با چشماى ناراحت بهش نگاه كردم و اروم درزدم.
"ام، مى تونم بيام تو؟"
"اره حتما. " صداى گرمشو شنيدم كه سعى مى كرد شادى رو منتقل كنه ، با اينكه مطمئنم مى دونه كه ميلا اومده ولى بازم سعى مى كنه خودشو شاد نشون بده.
أنت تقرأ
Sepration (Niall Horan)
أدب الهواةنايل و اما واقعا عاشق هم بودن...... اونا باهم يه زوج بى نقص بودن و بااينكه كلى مشكل داشتن ولى هيچى سرراهشون نيومد ولى نايل مى ره .و اما رو تنها مى ذاره ....... مى ره دنبال ارزوهاش و باعث يه حدايى بزرگ بين خودش و اما مى شه......