23

441 50 13
                                    

فاك. من از دو ماه پيش تاحالا پريود نشدم. با چشماى نگران به صفحه تقريم خيره شده بودم كه حس كردم يكى داره تكونم مى ده.

"اما؟ كجايى؟ " برگشتم و ديدم تيلوره، اون اينجا چى كار مى كنه؟ دور و برم و نگاه كردم و ديدم همه دخترا دورم جمع شدن و دارن به من و تقويمى كه داشتم تو دستم فشار مى دادم نگاه مى كردن. سريع به خودم اومدم و بدون اين كنه كسى بفهمه ناراحتم جوابشونو دادم.

"ممممم ببخشيد ، داشتم به يه چيزى فكر مى كردم. پسرا كى ميان؟ "

"هرى گفت پنج دقيقه ديگه اينجان. " تيلور گفت.

"شيت ، خونه كاملا مرتبه؟ "

"اره بابا نگران نباش همه خودمونيم. "

"اره راست مى گى باشه. " همون موقع صداى زنگ در اومد. انقد زود پنج دقيقه گذشت؟ رفتم درو باز كردم و با ديدن پيك پشت در تعجب كردم.

"بفرماييد؟ "

"اين بسته براى شماس خانم." گفت و يه جعبه گرفت جلوم.

"از طرف؟ "

"فرستنه مشخص نيست. " تعجبم بيشتر شد.

"باشه مرسى. " گفتم و پول پيك و باهاش حساب كردم و برگشتم تو.

"كى بود ام؟ " النور پرسيد.

"پيك. "

"چى اورده ؟ "

"اين جعبه رو ولى نمى دونم چيه و كى فرستاده." گفتم و گذاشتمش رو ميز.

"خب بازش كن سريع دختر. " پرى گفت و دستاشو ماليد بهم. خنديدم و به جعبه نگاه كردم. رنگش ابى كمرنگ بود و دورش با يه پاپيون پررنگ تر به طرز خيلى قشنگ تزئين شده برد. خودمم خيلى ذوق داشتم تا بازش كنم. سريع پاپيونشو طورى كه خراب نشه كشيدم و درش اوردم و در جعبه رو باز كردم.

"اوه " اين تنها چيزى بود كه مى تونستم بگم. تو جعبه دو تا تيشرت تيم فوتبال منچستر بود، تيمى كه همين امروز مى خوايم بازيشو ببينيم. فرستنده بايد خيلى خلاق بوده باشه. هردو تيشرتارو باز كردم و فهميدم يكىيش اندازه نايله و اون يكيش اندازه خودم.

"هولى شيت دختر اينا خيلى محشرن. " النور با زوق گفت و تيشرتا رو گرفت دستش تا ببينه.

وقتى داشت تيشرتارو باز مى كرد يه ورقه ازش افتاد پايين. دولا شدم و برش داشتم. يه كارت مقوايى تا شده هم رنگ جعبه بود. تاشو باز كردم و توشو خوندم.

Sepration (Niall Horan)Where stories live. Discover now