سلام خوشگلای مننننن 🤧🤧
اومدم با پارت جدید 😔🤲
لطفا این پارت با احتیاط وارد شید چون قراره از صد جا حمله مغزی بهتون وارد شه 😔🤲🤧
این پارت و پارت های بعد جزو پارت های ویژه داستان من هستن 😔🤲
پس از دستشون ندین 😔🤲اگه هنوز پروفایل منو فالو نکردین فالو کنین خوشگلا من نیاز به حمایت دارم 😔🤧🤲
بریم سراغ این پارت داستانمون...
♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶
دو سه روز از روزی که از جونگ کوک از بیمارستان مرخص شده بود میگذشت... تهیونگ بعد از اون کاری که جونگ کوک توی ماشین کرد و حرف هایی که بهش زده بود... از شدت معذب بودن و خجالت کشیدن حتی جرات نداشت توی چشمای مرد نگاه کنه!!! توی این جند روز دائم توی اتاقش خودشو قایم میکرد... اگه هرجای امارت میدیدش سریع ازش دور میشد و فاصله میگرفت... حتی به اخطار های مرد که بهش میگفت فرار نکنه توجهی نمیکرد... اگه توی سالن امارت میدیدش سریع خودشو توی اتاق پرت میکرد و درب رو قفل میکرد!!
به شدت از رو به رو شدن با جونگ کوک میترسید و به شدت معذب بود!!!بعد از اون روز تازه کمی کارها و رفتار های مرد رو درک میکرد و کمی عشق و علاقه اش رو هضم کرده بود!!! خب... انگار... دوسش داره ولی...
این علاقه اشتباهه!!!
درست نیست!!!
اون خودش ناسلامتی یه پلیس بود!!
چطور می تونه یه خلافکار رو دوست داشته باشه!!
ولی...
بازم...
ته قلبش...
احساسات ضعیف کوچیکی شکل گرفته بود!!پسرا برای انجام کاری که جونگ کوک بهشون داده بود... از امارت چند ساعت پیش بیرون زده بودن... تهیونگ میتونست از جایی که نشسته بود خروج پاترول های مشکی رو از امارت ببینه...
چند ساعتی شده بود که احساس میکرد کمی امارت ساکت تر شده و انگار بیشتر افراد رفته بودن...
به جکوزی و استخر آبی که امارت داشت اومده بود و روی یکی از صندلی هایی که برای آفتاب گرفتن بود و روش چتری سایه انداخته بود نشسته بود و به حرف های جونگ کوک چند روز پیش فکر میکرد...توی این چند روز...
یک کلمه از حرفای اون شبش رو از یاد نبرده بود مثل زنگ دائم توی مغزش زنگ میخورد!!!
أنت تقرأ
★JEON MAFIAˢᵗʸˡᵉ ᴸᵒᵛᵉ 🕶[ Kookv] | Completed
أدب الهواة[ completed ] هشــــدار 🔞 تهیونگ مامور مخفی ویژه اینترپل... ندونسته وارد منطقه مافیا جئون میشه و طی اتفاقاتی شخصی رو ملاقات میکنه که از قضا قاتل پدرش هم هست اما هویت واقعیش رو نمیشناسه... مافیا جئون جونگ کوک!!! چی میشه که اگه مافیا جئون که وارث ق...