★ Part 19.

3K 341 498
                                    

سلاااام من اومدم خوشگلاااا 🤧🤧
پارت جدید اوردم چه پارتیییی 😔🤧
یعنی قشنگ هم هچیزتون میریزه 😂😂

بریم وقتو تلف نکینم 🤧🤧
ووت و فالو فراموش نشه 🤧
بریم برای پارت جدید داستان 🔥

༶•┈┈⛧┈♛༶•┈┈⛧┈♛༶•┈┈⛧┈♛༶•┈┈⛧┈♛

تهیونگ درحالی که به کل نفس کشیدن رو یادش رفته بود با دهن باز و مردمک هایی که اصلا تکون نمیخوردن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تهیونگ درحالی که به کل نفس کشیدن رو یادش رفته بود با دهن باز و مردمک هایی که اصلا تکون نمیخوردن... به تلویزیون زل زده بود و به حرف های ترسناکی که اون مرد پشت دوربین میزد گوش میداد...
اون دقیقا میدونست که شب قبل چه مجرمایی به زندان منتقل شده بودن و آلان احتمالا فرار کردن... دقیقا میدونست چه کسایی میتونستن به زندان حمله کرده باشن... و از همه بدتر میدونست که پشت همه این اتفاقات کی بود...
نگاهشو از تلویزیون گرفت و به رو به روش خیره موند...

تهیونگ زیر لب : فاک...

⋇⋆✦⋆⋇ 

مرد میانسال با کلافگی توی دفترش این طرف و اون طرف میرفت و دنبال راه حلی برای مشکلشون بود و هرازگاهی به موهاش چنگ میزد!! تهیونگ و جین یونگ دو تا از بهترین مامور هاش توی دفترش نشسته بودن و حالی بدتر از اون نداشتن...
تهیونگ عارنجشو روی زانوهاش گذاشته بود و به موهاش چنگ زده بود و سرش پایین بود و دوستش جین کنارش نشسته بود و توی فکر عمیقی بود و تند تند پاهاشو از استرس تکون میداد...
هر سه حسابی با اتفاقی که دیشب افتاده بود شوکه و متحیر بودن...
رئیس دست از راه رفتن برنمیداشت و از توی راه رفتن و رفتار هاش میشد فهمید که کلافه و عصبیه...

تهیونگ با سردرد شدیدی که از اول صبح سراغش اومده بود... با کلافگی سرشو بالا گرفت و به رئیس عصبیش نگاه کرد...

تهیونگ : آخه چطوری ممکنه!!!!

رئیس با ضرب دستشو روی میز کوبید و نگاه عصبیشو به دو پسر داد...

رئیس عصبی : بهم بگو دیشب چه اتفاقی افتاد مامور پارک!!!!

رئیس عصبی : بهم بگو دیشب چه اتفاقی افتاد مامور پارک!!!!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
★JEON MAFIAˢᵗʸˡᵉ ᴸᵒᵛᵉ 🕶[ Kookv] | CompletedWhere stories live. Discover now