★ Part 9.

3.3K 342 68
                                    

سلاااام ریدرای عزیزززز 😃
بوس به همتوووون 💋😙
مرسی از حمایت هاتون 💋😙
پارت جدید خدمت شوما ಥ‿ಥ
ووت رو بزن گیلاس منننن 💋🍒

♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶

نزدیک های ساعت ۵ صبح بود که بیدار شده بود اصلاً نمی تونست روی چیزی جز تخت خواب کینگ سایزش خواب راحتی داشته باشه!! به خصوص که حالا تیک سنگ هایی رو زیر کمرش حس می کرد

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

نزدیک های ساعت ۵ صبح بود که بیدار شده بود اصلاً نمی تونست روی چیزی جز تخت خواب کینگ سایزش خواب راحتی داشته باشه!! به خصوص که حالا تیک سنگ هایی رو زیر کمرش حس می کرد... کمرشو با درد از زمین فاصله داد و آروم چشماشو باز کرد...

کوک : عاااح... لعنتی!!

هوا کمی روشن شده بود... خودشو بالاتر کشید و به تنه درخت تکیه داد و کمرشو کمی ماساژ داد...
لباس و سر آستین هایش رو مرتب می کرد... تقریباً لباسش خشک شده بود... یکدفعه نگاهش روی پسر کنارش افتاد!!
پسر توی خودش جمع شده بود و از سرما می لرزید!!!
بیشتر خودشو سمت پسر کشید و دستشو داخل یقه پسر برد... لباسش هنوز نم داشت و بدنش عین برف سرد بود!!

کوک : چرا لباست هنوز خشک نشده؟!!!

با چهره نگرانی جلوتر اومد و دستشو روی پیشونی پسر گذاشت... برخلاف بدنش پیشونیش عین آتیش داغ بود!!

کوک : لعنتی تب داری!!!

آروم سر پسر رو بالا گرفت و سعی کرد لباس خیسش رو از تنش در بیاره... دستاشون به هم قفل بودن... نمیتونست لباس رو کامل در بیاره فقط پیراهن پسر رو از تنش در آورد و خودشو جلو کشوند و کنار پسر دراز کشید!!

بازوشو زیر سر پسر گذاشت و پسر رو توی بغلش گرفت و سعی کرد با بدن گرمش و ها کردن پسر رو گرم کنه!!

کوک : خیلی خوش شانسی که دارم این لطفو بهت می کنم!!!

⋇⋆✦⋆⋇ 

⋇⋆✦⋆⋇ 

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
★JEON MAFIAˢᵗʸˡᵉ ᴸᵒᵛᵉ 🕶[ Kookv] | CompletedOnde histórias criam vida. Descubra agora