★ Part 5.

3.7K 353 47
                                    

سلام سلام ಠಿ_ಠ
بیدارین یا خوابین؟؟؟ ಠಿ_ಠ
خببببب من اومدممممم با پارت جدید... واقعاااا دیگه ببخشید این همه مدت نبودم ಥ‿ಥ میدونم قبول نمیکنین ˚‧º·(˚ ˃̣̣̥⌓˂̣̣̥ )‧º·˚ در عوض با پارت جدید جبران میکنم ಥ‿ಥ
قبل از شروع داستان... تیزر جدیدی که برای این داستان ساختم رو برین نگاه کنین ಠಿ_ಠ 👇 کلی براش زحمت کشیدم ಠಿ_ಠ ووت یادتون نره ಠಿ_ಠ ⭐ نگاش نکنی پشیمون میشی هااا ಠಿ_ಠ

♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶

تهیونگ با اخم به جونگ کوک نگاه میکرد و نمیدونست معنی کاراش و رفتاراش چیه!!! جونگ کوک بالاخره به حرف اومد و سوالی از تهیونگ پرسید که تهیونگ از ترس و تعجب قلبش با سرعت می تپید

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.


تهیونگ با اخم به جونگ کوک نگاه میکرد و نمیدونست معنی کاراش و رفتاراش چیه!!!
جونگ کوک بالاخره به حرف اومد و سوالی از تهیونگ پرسید که تهیونگ از ترس و تعجب قلبش با سرعت می تپید...

کوک : کیم تهیونگ؟!!!

تهیونگ با شوک و مردمک های ریز شده چشماش به جونگ کوک زل زده بود... چی؟! اون از کجا میشناختش؟!! اسمشو از کجا میدونست؟؟!!
تهیونگ با ترس از این که لو رفته قلبش عین گنجشک میرد و حالا دیگه مردمک چشماش از ترس میلرزیدن...
جونگ کوک با نگاه مسمم و سردی به تهیونگ خیره بود و جوری به تهیونگ نگاه میکرد انگار دشمن درجه یکشه!! جونگ کوک بالاخره تهیونگ رو ول کرد و عقب کشید و با چهره سردی به حرف اومد...

کوک : ببرش توی اتاقش... فعلا نمیخوام ریختشو بببینم!!

بقیه پسرا از حرف ناگهانی جونگ کوک متعجب شدن و جین با چهره سردرگم و متعجبی جلو اومد و بازوی تهیونگ رو گرفت تا اونو با خودش ببره...

تهیونگ : هی!!! ولم کن احمق!! بهت میگم ولم کن!! ولم کننننننن!!!!

و جین کشون کشون تهیونگ رو بزور از اتاق بیرون می برد...

⋇⋆✦⋆⋇ 

⋇⋆✦⋆⋇ 

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
★JEON MAFIAˢᵗʸˡᵉ ᴸᵒᵛᵉ 🕶[ Kookv] | CompletedOnde histórias criam vida. Descubra agora