Part 9

90 21 30
                                    

کسی که پشت خط بود گریه کرده بود،اینو میشد از روی صداش فهمید:اون...اونچه!بدبخت شدم!
اونچه که فهمید وینتر پشت خطه و تو شرایط بدیه و کمک می‌خواد ترسید و گفت:وینتر؟تو الان کجایی؟چی شده؟
وینتر داشت با گریه میگفت:تو..خی..یابون
اونچه:ساعت ۱۲ شب تو خیابون چیکار‌ میکنی؟
وینتر:بابام
اونچه:بابات چیکار کرده؟
وینتر:اونچه...نمی...ت-تونم..نفس-
همون لحظه وینتر سرفه کرد
اونچه:وینتر الان با چی زنگ زدی؟
وینتر:یه...موبایل...ت-تو خیابون ...پ-پیدا کردم که کسی برش ن-ن-ن-نداشته بود
اونچه:زنگ بزن به پلیس ‌آمبولانس تا ردیابیت کنن منم پیدات میکنم
وینتر:م-ممنو-نون
وینتر قطع کرد و شماره ی پلیس و آمبولانس رو گرفت
از اون طرف اونچه گریه اش گرفته بود
سریع رفت تو اتاق تهیونگ و یونگی
یونگی رو بیدار کرد
اونچه یونگی رو تکون میداد و گفت:یونگی اوپا توروخدا بیدار شو!!
یونگی:چی شده؟
اونچه:وینتر داره میمیره!بیا کمک!باید بریم-
یونگی:وایسا ببینم یعنی چی داره میمیره؟
اونچه:بهم زنگ زده بود خیلی حالش بد بود
یونگی:کجاست؟
اونچه:نمیدونم!
یونگی:بیا بریم بیرون ببینم چه خاکی تو سرمون باید بریزیم
تهیونگ که بیدار شده بود گفت:کجا؟
یونگی:وقت ندارم توضیح بدم تهیونگ
یونگی:راستی میشه ماشینتو قرض بگیرم
تهیونگ:باشه سویچ تو کشو اولیه اس
یونگی:مرسی!
تهیونگ:یونگی یه وقت بلایی سر خودت نیاری
یونگی:باشه حواسم هست...خداحافظ
تهیونگ:خداحافظ
***
اونچه و یونگی به پلیس زنگ زدن و اونچه جریان رو گفت
پلیس هم آدرس بیمارستان رو داد
رسیدن بیمارستان
یونگی:اسم اصلی و کامل وینتر چیه؟
اونچه:کیم مین جونگ
یونگی به خانمی که اونچا کار میکرد گفت:بیخشید اتاق کیم مین جونگ کجاست؟
خانمه جواب داد:اتاق ۱۷
یونگی:خب کجاست؟
خانمه:ته سالن اتاق ۱۰ هستش سمت راست یه راهرو هستش که انتهای اون راهرو اتاق ۱۷-
یونگی:مرسی
یونگی و اونچه دویدن سمت اتاق
بالاخره اتاق رو پیدا کردن
از پنجره ای که اونجا بود میتونستن وینتر رو ببینن
صورتش پر از زخم بود
و دستاش هم زخم شده بود هم کبود
کل سهم دستگاه بهش وصل بود
اونچه خیلی سریع گریه ش گرفت
یونگی:اونچه...
اونچه یونگی رو بغل کرد و بلند تر گریه کرد
یونگی سعی میکرد اونچه رو اروم کنه
یونگی:اونچه،حالش خوب میشه
اونچه:اگه...نشد..چی؟
همون لحظه دکتر از اتاق اومد بیرون
یونگی:آقای دکتر!
دکتر:بله؟
یونگی:زنده میمونه؟
دکتر:بله!خطر رفت شد ولی اگه یکم دیر تر میرسید....الان از دست داده بودینش
یونگی:مرسی دکتر
دکتر:وظیفه مه!
دکتر اونجا رو ترک کرد
یونگی:اونچه دیگه گریه نکن!دیدی که زنده اس
اونچه:خیلی خوشحالم زنده اس ولی بازم آسیب دیده
یونگی:اره خب...ولی از این به بعد حواست بهش باشه منم حواسم بهش هست
اونچه:حتما حواسم هست!
حدود ۲ ساعت بعد بعد دکتر و یه پرستار رفتن داخل اتاق
وینتر به هوش اومده بود
چند تا از اون دستگاه ها رو کندن
بعدش اومدن بیرون
دکتر:حالش بهتره!به هوش اومده!
یونگی:ممنون
چند دقیقه بعد پلیس اومد
پلیس:کیم مین جونگ اینجاست؟
دکتر:بله
پلیس:باید بازجویی-
دکتر:ولی تازه به هوش اومده شاید شما رو ببینه بترسه
پلیس:ولی نیازه!
اونچه:من دوست صمیمیش هستم!میخواین من برم ازش سوال بپرسم
پلیس دفترشو داد به اونچه و یه خودکارم بهش داد و گفت:این سوالا رو بپرس جوابشونو بنویس
اونچه:چشم
اونچه رفت داخل اتاق
وینتر:او-اونچه؟
اونچه:وینتر!خیلی نگرانت شده بودم
وینتر:واقعا؟!
اونچه:اره...خیلی استرس داشتم خیلی میترسید که اتفاقی برات بیوفته
وینتر:نترس...میبینی که زنده ام
بعد جفتشون خندیدن
اونچه:میتونم چند تا سوال ازت بپرسم
وینتر:حتما!
***
ساعت ۳ شده بود
خواب نمیبرد
یه کسی ذهنشو مشغول کرده بود
و اون شخص کی بود؟
یونگی!
جونگکوک کل روز و شبش رو با فکر کردن و وقت گذروندن با یونگی سپری میکرد
کوک با خودش گفت:یونگی بی نقصه!خیلی بده که دوروزه دیدمش ولی دارم عاشقش میشم
کوک:یعنی بهش بگم؟...نه
***
پلیس:ممنون از همکاریت
اونچه:خواه میکنم
پلیسا رفتن
یونگی رفت تو اتاق
یونگی:وینتر!
وینتر:شما..هم او-اومدید؟
یونگی:مگه میشه نیام؟خیلی نگرانت شدم
وینتر:ساعت چنده؟
یونگی:۳ و نیم
وینتر:وای بیخشید
یونگی:چرا؟
وینتر:این ساعت کشوندمتون بیمارستان
یونگی:این چه حرفیه اخه
وینتر:یونگی اوپا!
یونگی:بله؟
وینتر:کسی رو سراغ دارید که یه بچه تو سن من رو قبول کنه؟
یونگی:چی؟
وینتر:یکی که قبولم کنه...نمیدونم مامان و بابای واقعیم کجان ولی مامان و بابایی که داشتم منو به فرزند خوندی گرفتن ولی چون نمره هام بد بودن منو نخواستن...
وینتر بغض کرد:بابام کلی کتکم زد...و انداختم...از...خونه...بیرون
وینتر گریه اش گرفت
وینتر:تو رو خدا یکی رو واسه ی من انتخاب کنید
یونگی:میخوای پیش ما زندگی کنی؟
وینتر:خوشحال میشم ولی دوست ‌سرتون از من خوشش نمیاد
یونگی:یعنی چی؟
وینتر:اون روز که رفتین سرکار اومد پیشم و...خب یه سری حرفا بهم زد
یونگی:چی گفت؟
____________
خوشتون اومد ووت و کامنت بذارید🌚💞

Life|زندگیWhere stories live. Discover now