" از تهیونگ فقط به یک دلیل متنفر نبودم،چون اعتقاد داشتم تنفر ما از یک فرد ازش فرد بدتری میسازه"
^صورتت چرا قرمزه؟باز اون تهیونگ الدنگ؟
یونگی به محض سوار شدن جونگکوک تو ماشین با خنده پرسید و ماشینو روشن کرد و راه افتاد
+پوففف اسمشو نیار هیونگ...
^باشه من تسلیمم،کجات میخوای تتو بزنی؟
+بین کمر و باسن و ران مرددم
^رو سه تاش بزن
+نه دیگه خیلی زیاد میشه
^طرح خاصی تو ذهنته؟
+آره یه چیزایی مد نظرم هست
.
.
.
.+هیونگگگگ درد دارهههههه
جونگکوک زیر سوزن داد زد و دست یونگیو بیشتر فشار داد
^جونگکوک آبرومو بردی انگار داری زایمان میکنی
جونگکوک لبشو گزید ولی به محض برخورد دوباره سوزن به پوستش داد کشید
+آیییییی گوه خوردمممم
▪︎داداشت اصلا شبی خودت نیس
تتوآرتیست گفت و یونگی دوباره تو دلش جونگکوکو فحش داد
یونگی زیر سوزن تتو خم به ابروش نیاورده بود!▪︎پوففف تموم شد
پسر گفت و دستکشاشو درآورد
یونگی به تتوی ظریف جونگکوک نگاه انداخت
^خیلی بهت میاد کوک
+مرسی هیونگ
طرح اون قاصدک کوچیک روی لوپ چپ باسنش که پر های جدا شده ی قاصدک تا پهلوی راستش میرسید بدجور به تن سفیدش میومد
تهیونگ راست میگفت،با تتو سکسی شده بود!.
.
.
.جونگکوک طبق عادت ۶ صبح بیدار شد و وقتی یادش اومد امروز یکشنبه ست با بهترین حال ممکن همه ی آلارماشو خاموش کرد و دوباره خوابید
۱۱ ظهر بود که بالاخره از خواب بیدار شد و گوشیشو چک کرد
جین توی یه گروه سه نفره شامل خودش و نامجون عضوش کرده بود و ۹ بار گفته بود از تتوش عکس بفرسته"+یه جاییه که خجالت میکشم عکسشو بفرستم"
بعد از تایپ کردن این جمله گوشیو کنار گذاشت و رفت توی حال
مامانش خونه بود ولی باباش حتی یکشنبه ها هم میرفت شرکت
اون مرد استراحت نداشت+ظهر بخیییر
در حالی که کش میومد گفت
#ظهر تو هم بخیر پسر نازم
+مامان میشه یه درخواستی داشته باشم؟
#میشه درخواست داشته باشی،ولی اینکه قبول کنم یا نه،بستگی داره،باید بشنوم
YOU ARE READING
I'm gonna be a bad boy
Fanfiction/completed/ _من به این نسبت خونی لعنتی اهمیت نمیدم! +این بدترین چیزیه که میتونه سر دو نفر بیاد! کاپل اصلی:تهکوک،ویکوک،کوکوی،ورس کاپل فرعی:یونمین،نامجین ژانر: مدرسه ای،رومنس،اسمات،هپی اند