"این پارت فول اسماته،اگه دوست ندارین نخونین"
Vkook🔞
ساعت۸:۵۶ دقیقه شب بود که زنگ خونش زده شد
کل بدنش از استرس به لرزش افتاده بود و قلبش روی هزار میزد
برای آخرین بار خودشو تو آینه قدی دم در چک کرد و در پایینو باز کرد
موهای خیسش به هم ریخته رو پیشونیش پخش بودن و یه تیشرت اور سایز مشکی با یه باکسر همرنگش پوشیده بود و رونای وزریده و سفیدشو سخاوتمندانه در معرض دید گذاشته بود
با تند تند زده شدن در بازش کرد و با تهیونگی مواجه شد که بهتر از خودش نبود
چهره مضطرب و پیشونی عرق کرده و لبخند مصنوعیش با حالت همیشه خونسردش در تضاد بود
+سلام
جونگکوک از جلوی در کنار رفت تا تهیونگ بیاد تو
_سلام
لرزش صدای تهیونگ جونگکوکو مطمئن کرد مرد روبروش از خودشم بیشتر استرس داره
+صدات میلرزه
_دارم از استرس میمیرم
+استرس چرا؟مگه بار اولته؟
جونگکوک با شیطنت تیکه انداخت که کمکی به حال بد تهیونگ نکرد
_بار اولیه که قراره با عشقم سکس داشته باشم
جواب هوشمندانه تهیونگ قند تو دل جونگکوک آب کرد
_تو چی؟
+منم همینطور
جونگکوک مبهم جواب داد
قرار نبود بهش بگه به خاطرش با کسی نخوابیده هیچوقتتهیونگ بطری شامپاینی که با خودش آورده بود رو به جونگکوک داد
_اینو آماده کن بعدش بیا
تهیونگ با دسته گل رز قرمزش توی اتاق رفت و همه ی گل ها رو روی تخت پر پر کرد
کل فضای اتاق رو بوی گل رز گرفت
جونگکوک با دو جام شامپاین وارد اتاق شد
+واو....اینجارو
تهیونگ جام خودشو از دست جونگکوک گرفت و یک جرعه نوشید
_دلم میخواست اولین بارمون رمانتیک باشه
+خیلی قشنگه تهیونگ
تهیونگ دیگه نمیتونست خودشو کنترل کنه
رونای سفید جونگکوک درست جلوی چشمش بودن_نور اتاق کم نمیشه؟
+چرا
جونگکوک سمت کلید برق رفت و نور مخفی طلایی رنگ اتاقشو جایگزین نور زیاد قبلی کرد
ESTÁS LEYENDO
I'm gonna be a bad boy
Fanfic/completed/ _من به این نسبت خونی لعنتی اهمیت نمیدم! +این بدترین چیزیه که میتونه سر دو نفر بیاد! کاپل اصلی:تهکوک،ویکوک،کوکوی،ورس کاپل فرعی:یونمین،نامجین ژانر: مدرسه ای،رومنس،اسمات،هپی اند