♤15

1.4K 135 1
                                    

"یکی درونم داره متولد میشه و روز به روز منو از اونی که بودم دورتر میکنه،و نمیدونم این کیه که خودشو'من' معرفی میکنه"

=دمت گرم داداش با دختره خیلی حال کردم

٪لازم نیس هی بگیش،اصلا کار درستی نبود که به جای من رفتی

=تهیونگ کجا سیر میکنی به سلامتی؟

_ها؟

٪حواست کجاست؟

_دیشب یه خوابای عجیبی دیدم،خیلی واقعی به نظر میومدن،دارم فکر میکنم واقعا خواب بودن یا اگه واقعی بودن که بدبخت شدم

٪مست بودی؟

_آ..آره

٪خب داداش ریدی،هر چی دیدی هر غلطی کردی واقعی بوده

_نه باور نمیکنم

=همیشه فک میکنی خواب دیدی آخرش واقعی از آب در میاد کونتو پاره میکنه

_امکان نداره همچین چیز فاکیی اتفاق افتاده باشه

٪چی شده حالا؟

_باید با جونگکوک صحبت کنم

بعد از این جمله سریع از روی صندلیش بلند شد و از کلاس بیرون رفت
تو حیاط دنبال جونگکوک گشت ولی نتونست پیداش کنه
دقیقا مثل وقتی که یه وسیله ای همیشه جلوی چشمته به جز وقتایی که لازمش داری

*اون تهیونگ نیست؟دنبال کی میگرده؟

@حتما دنبال دوستاشه

جونگکوک خیلی نامحسوس پشت نامجون پناه گرفت

*تو چرا قایم شدی؟

+فک کنم تهیونگ دنبال منه

جین با شنیدن این جمله چشماش برق زد
معادل جیمین بود برای تهیونگ

*هوووی تهیونگگگ

تهیونگ با صدای جین توجه اش به فضای زیر پله های حیاط جلب شد

جونگکوک بعد از اینکه بازوی جینو گاز گرفت فرار کرد
میدونست کارش ضایه س ولی این کارش کاملا غریزی صورت گرفت

تهیونگ جونگکوکو دید که داره فرار میکنه

دنبالش دوید
جونگکوک وقتی متوجه شد تهیونگ دنبالشه تند تر دوید
وارد ساختمون مدرسه شد و پله هارو دو تا یکی بالا رفت
تهیونگ پیگیرانه دنبالش بود
انقد رفت که سر از پشت بوم درآورد

درو باز کرد و وارد محوطه پشت بوم شد

+عالیه...با پای خودم... اومدم تو دهن کوسه...

_از اینکه... بهم گفتی... کوسه خوشم نیومد...

هر دو بریده بریده حرف میزدن

_چرا فرار...میکنی خب؟

+نمیدونم

_بیا یکم بشینیم

I'm gonna be a bad boyDonde viven las historias. Descúbrelo ahora