♤5

1.5K 153 1
                                    

"من بیدار شدم و اولین چیزی که چشمام دید صورت غرق خواب کوک بود،و شاید این اولین باری بود که جرئت کردم صورتشو با دقت نگاه کنم،مژه هاش،بینیش،لبای نیمه بازش،و اخم ظریف رو پیشونیش،اون معصوم بود"





بعد از چند دقیقه ی کامل زل زدن به صورت جونگکوک یه فکری به سرش زد
آروم بلند شد و از روی میز تحریر کوک ماژیکشو برداشت
بالای سر کوک وایستاد و براش سیبیل کشید

_عجیبه،چرا مو های صورتش در نمیان،از دخترا هم بی مو تره
زمزمه کرد
گوشیشو از جیب شلوار خونه ش بیرون آورد و ازش عکس گرفت
و راضی از کرمی که ریخته بود از اتاق بیرون رفت


جونگکوک با صدای آلارمش بیدار شد و رفت تو مستر تا دست و صورتشو بشوره،همین که سرشو بالا آورد و قیافه خودشو تو آینه دید با وحشت داد زد

+یااا خدااا این چه کوفتیهههه

بعد چند ثانیه یادش افتاد تهیونگ دیشب اینجا خوابیده
با عصبانیت مایع شستشوی صورتشو تو دستش ریخت و سعی کرد پاکشون کنه
بالاخره با کلی زحمت رد ماژیکا از رو صورتش رفته بود ولی صورتش به شدت قرمز شده بود

بعد از اینکه مسواک زد و لباساشو عوض کرد رفت پایین
یونگی و تهیونگ و هوسوک سر میز صبحانه بودن
یونگی مثل همیشه براشون قهوه و صبحانه آماده کرده بود

+صبح بخیر به هیونگ جنتلمن خودم

^صبح تو هم بخیر کوکی،صورتت چرا قرمز شده؟

تهیونگ نامحسوس یه نگاه به صورت جونگکوک انداخت و سعی کرد خودشو بزنه به اون راه

+هیچی هیونگ

کوتاه جواب داد و صندلی کنار هوسوک رو بیرون کشید
بهتر از کنار تهیونگ نشستن بود

=کوکی بدنتو چک کن کبود نشده باشه از اونجایی که دیشب پیش تهیونگ خوابیدی

با این جمله ی هوسوک هر سه تاشون با چشمای متعجب بهش نگاه کردن

هوسوک دوباره جمله شو مرور کرد و دید گند زده

=منظورم اینه که...تهیونگ هنوز مث بچه ها تو خواب لگد میزنه و خب..

_بسه

تهیونگ با پرخاش گفت و هوسوک ساکت شد

^دوست دیگه تون کجاست؟ تا یه ساعت دیگه باید مدرسه باشین

=کسی توانایی بیدار کردنشو نداره هیونگ

+عه چقد توعه یونگی هیونگ

یونگی دستی به پشت گردنش کشید و رفت بالا تا اون کلوچه ی نرمو بیدار کنه

^هی بچه

^یاااا

^پاشو مدرسه ت دیر شد

^کلوچه برنجی

صورت جیمینو گرفت و همینجوری که تو دلش مونده بود محکم فشار داد
با اینکارش لبای پف پفی جیمین جلو اومد
یونگی با دست دیگه ش لبای جیمینو گرفت و اونارم فشار داد

^مثل خمیر میمونه

^همه جاش نرمه

جیمین چشماشو باز کرد و یونگی دستاشو کنار کشید

با همون صدای گرفته از خوابش با یه لبخند شیطانی زمزمه کرد:

٪میخوای از این فرضیه ت مطمئن شی؟

یونگی بعد از آنالیز جمله ی جیمین یکی زد پس گردنش

^چه بچه ی منحرفی!

جیمین به سرعت تغییر مود داد و شبیه بچه های پشیمون به یونگی نگاه کرد

یونگی تک خندی به کیوتیش زد و برای بار هزارم تو ذهنش گازش گرفت

^پاشو بقیه پاینن،دیرت میشه

.
.
.
.


^کوک بیا بریم برسونمت دیرم شد

=هیونگ تو برو ما با هم میریم

^ماشین دارین؟

٪من دارم

^اوکی پس خدافظ

+به سلامت هیونگ

+جیمین هیونگ

٪هوم؟

+تو چجوری ماشین داری مگه گواهینامه داری؟

٪آره من و تهیونگ جفتمون گواهینامه گرفتیم

+عااا

=تهیونگم ماشین داره،نمیدونستی؟

+عاممم نه هوسوک هیونگ من خیلی راجع به تهیونگ هیونگ نمیدونم

صادقانه جواب داد و نگاهشو به نگاه تهیونگ دوخت

تهیونگ نگاهشو گرفت

_بریم دیر شد























جرأت کنید راست و حقیقی باشید.
جرأت کنید زشت باشید! اگر موسیقی بد را دوست دارید رک و راست بگویید. خود را همان که هستید نشان بدهید.
این بزک تهوع انگیز دورویی و دو پهلویی را از چهره روح خود بزدایید، با اب فراوان بشوئید.

رومن_ رولان














ووت و کامنت یادتون نره
دوستون دارم💚💜💚💜















I'm gonna be a bad boyTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon