"طرز نگاه کردنت متفاوت شده بود،طرز نگاه کردن من چی؟"
جونگکوک و تهیونگ برگشته بودن خونه و به محض تعریف کردن ماجرا مامان جونگکوک به داداشش زنگ زده بود و حالا همه اینجا بودن
#خداروشکر که سالمی عزیز دلم
&خطر از بیخ گوشمون گذشت
جونگکوک چشماشو تو حدقه چرخوند
دیگه نمیتونست اون زنو دوست داشته باشه÷پسرم قیافشو ندیدی؟
+نه فقط چشماشو دیدم،و صداشم اگه بشنوم میشناسم
_اون فامیل جونگکوکو میدونست
^یکی باهامون در افتاده
×دایی پاشو آماده شو ببرمت اداره پلیس،تهیونگ تو هم بیا
#میخواین شکایت کنین؟
÷یه شکایت تنظیم میکنیم،بعدشم برای چهره نگاری میریم
جونگکوک و تهیونگ بلند شدن
#تهیونگ
_جانم عمه؟
#جون جونگکوکمو مدیون تو ام،ممنونم
مامان جونگکوک گفت و تهیونگو بغل کرد
_تشکر لازم نیست،هر کی جای من بود همین کارو میکرد
لبخند معذبی زد و از کنار عمه و مامانش رد شد
^منم بیام باهاتون؟
+آره
تهیونگ و جونگکوک و یونگی همراه باباهاشون به سمت ایستگاه پلیس راه افتادن
.
.
.
.یونگی و جونگکوک و تهیونگ از اداره پلیس بیرون اومده بودن و توی محوطه نشسته بودن
باباهاشون هنوز تو اداره بودن
تقریبا هوا تاریک شده بود و صدای شکم جونگکوک بلند شده بود
+شکمم رسما داره از گشنگی فحش میده
^من برم یه چیزی بخرم بخوریم
با دور شدن یونگی تهیونگ و جونگکوک به سمت هم برگشتن و هر دو همزمان خواستن حرف بزنن
+میگم
_جونگکوک
هر دو از این وضعیت خندشون گرفت
_بگو
+ازت ممنونم،اصلا انتظار نداشتم بمونی و نجاتم بدی
_با این طرز تشکرت بیشتر ناراحت شدم
+نه نه نمیخواستم ناراحت شی،در کل...ممنونم
_خواهش میکنم،برام جبرانش کن یه روز
+چجوری جبرانش کنم؟
_تو موقعیت بهت میگم،"هر چیزی"که بگم باید قبول کنی،چون به هر حال جونتو نجات دادم
YOU ARE READING
I'm gonna be a bad boy
Fanfiction/completed/ _من به این نسبت خونی لعنتی اهمیت نمیدم! +این بدترین چیزیه که میتونه سر دو نفر بیاد! کاپل اصلی:تهکوک،ویکوک،کوکوی،ورس کاپل فرعی:یونمین،نامجین ژانر: مدرسه ای،رومنس،اسمات،هپی اند