"دیوانه وار عاشقت شدم"
جونگکوک میخواست به روی خودش نیاره که دید تهیونگ داره میره سمت کتش
زیر چشمی نگاهش کرد و وقتی تهیونگ کتشو وسایلشو برداشت که بره جونگکوک دیگه نتونست صبر کنه و مقابلش قرار گرفت
تهیونگ بدون حرف مسیرشو عوض کرد و جونگکوک دوباره جلوشو گرفت_بزار برم جونگکوک
+نمیزارم!
_داری انتقام چیو از من میگیری پسر عمه؟
+منو اونجوری صدا نکن
جونگکوک اینبار با عصبانیت بی سابقه ای فریاد زد که باعث شد تهیونگ شوکه یک قدم عقب بره
+انتقام اینکه منه احمقو دوباره عاشق خودت کردی!
عصبانی بود و کل بدنش به لرزش افتاده بود
تهیونگ بدنش خالی شد و قلبش از تپیدن ایستاد
کیف و وسایلش از دستش رها شدن و رو زمین افتادن+عاشقت شدم،خب؟الان خوشحالی؟آره آره منه نفهم دوباره عاشقت شدم،حالا میتونی بری یه جا خودتو گم و گور کنی...میتونی بری ایتالیا یا هر جهنم دیگه ای...مگه همینو نمیخواستی؟
جونگکوک با فریاد و گریه حرفاشو ردیف میکرد و تهیونگ نفس کشیدن یادش رفته بود
جونگکوک سرشو پایین انداخت و دستاشو رو صورتش کشید
قرار بود دوباره تهیونگو از دست بده نه؟_من...
با صدای ضعیف تهیونگ سرشو بالا آورد و سوالی نگاش کرد
چشمای تهیونگ پر شده بود و تو یه حالت گیجی به سر میبرد
جونگکوک نزدیک شد و تو یک قدمی تهیونگ ایستاد
+تو چی؟
_من دیگه به جز تو کسیو نمیبینم...کسیو نمیخوام...تو...تو همه چیزمی جونگکوک
با سکوت جونگکوک ادامه داد:
_اینم اسمش عشقه؟
جونگکوک در حالی که اشک صورتشو خیس کرده بود ذوق زده خندید
+خدایا....این بدترین چیزیه که میتونه سر دو نفر بیاد!
جونگکوک میون خنده هاش گفت و تهیونگم باهاش خندید
+منو ببوس کیم تهیونگ،ما الان اعتراف کردیم
تهیونگ با تعجب نگاش کرد
باورش نمیشد_غذا رو گاز نیست؟
+نیست
لبخند از لباشون محو شد و نگاهشون رنگ دیگه ای گرفت
رنگ عطش شاید؟
_میخوامت جونگکوک
+ما همین الان اعتراف کردیم،میخوای شب اول فتحم کنی؟زود نیست؟
YOU ARE READING
I'm gonna be a bad boy
Fanfiction/completed/ _من به این نسبت خونی لعنتی اهمیت نمیدم! +این بدترین چیزیه که میتونه سر دو نفر بیاد! کاپل اصلی:تهکوک،ویکوک،کوکوی،ورس کاپل فرعی:یونمین،نامجین ژانر: مدرسه ای،رومنس،اسمات،هپی اند