♤17

1.3K 140 5
                                    

"قبول دارم اشتباه کردم،ولی پشیمون نیستم که اشتباه کردم"











تهیونگ وقتی مطمئن شد چانهو رفته لباشو آروم از لبای جونگکوک جدا کرد و نگاهشو به چشمای بسته ی جونگکوک داد

جونگکوک جرئت باز کردن چشماشو نداشت
به زحمت پلکاشو از هم فاصله داد و با صورت تهیونگ مواجه شد
چشمای خمارش و لبای پف کرده ش جونگکوکو مطمئن کردن که اونچه اتفاق افتاده خواب نبوده

+من....اهم...

صداشو صاف کرد

+من باید برم

_وایستا،ممکنه کسی بیرون باشه

+او...اوکی

_چرا منو بوسیدی؟!

+کسی که لباشو چسبوند به لبای من تو بودی!

با ولوم پایین حرف میزدن ولی حرص صداشون مشخص بود

_من اونکارو کردم که سکسکه ت بند بیاد!

+بهونه ت زیادی بچگونه س

_بهونه؟؟واقعا فکر کردی قصد دیگه ای داشتم؟

+فکر نکردم،مطمئنم کیم تهیونگ!

_اصن خودت چرا شروع کردی؟میخوای چند دقیقه پیشو یادآوری کنم؟دوبار برای بوسیدنم پیش قدم شدی

+بسه!

جونگکوک تهیونگو هل داد و بیرون رفت

تهیونگ به دیوار حموم تکیه داد و آه کلافه ای کشید

جونگکوک بی توجه به اینکه درست دوش نگرفته بود لباساشو تو رختکن عوض کرد و با بیشترین سرعت ممکن از مدرسه بیرون رفت

یونگی امروز نمیتونست دنبالش بیاد پس تصمیم گرفت تا خونه پیاده بره







.
.
.
.





"عصر"

+یه جوری دارم میدوئم سمت خونه انگار قرار نیست تو خونه ببینمش

داشت پیاده تا خونه قدم میزد و اصلا متوجه اطرافش نبود
همه ی فکرش سمت اتفاقی بود که بین خودش و تهیونگ افتاده بود

ناخواسته لبخندی روی لبش نشست و بی اختیار با دستش لباشو لمس کرد

صدای موتوری دقیقا پشت سرش شنید و بعد صدای تهیونگ به گوشش رسید

_جونگکوک سوار شو میرسونمت

جونگکوک نگاهشو به تهیونگ داد که با موتور با سرعت آرومی کنارش رانندگی میکرد

+نیاز نیست،پیاده راحتم

_عین دخترا ناز داری،سوار شو اعصاب منو به هم نریز

+تهیونگ دست از سرم بردار

جونگکوک دلخور گفت و راهشو به داخل یه کوچه باریک کج کرد

I'm gonna be a bad boyWhere stories live. Discover now