(پارت10)

358 52 36
                                    

خب سلام سلام بعد یه تاخیر طولانی دارم پارت مینویسم و خب باید بگم این کنسرت اخر شوگا خیلی دردناک بود
پیشی کوچولومون داره میره سربازی پس گریه های کنسرتش به این دلیل بود:)
الان حال همه ای ارمیا بده پس قوی باشید قشنگای من فایتینگگگگ.
.
.
.
-حالت خوبه؟

+اره

-چقد؟

+به اندازه گرمایی که زمستون وقتی فقط با یه پیرهن نازک لابه لای برفا گم شدی احساس میکنی:)
________________________

به سمت اشپزخونه قدم های منظم و ارومی برمیداشت

+سلام ببخشید یه سوال داشتم

اشپزکه خانم تقریبا 80ساله ای بود با محبت به جونگ کوک نگاه کرد و پاسخ داد:

-سلام پسرم بفرما عزیزم گشنته مادر؟چیزی میخوای؟اتفاق بدی افتاده؟

+مرسی از محبتتون فقط میخواستم تایم ناهارو بپرسم

باخجالت سوالش را بیان کرد

-پسرم خجالت نکش راحت باش تقریبا نیم ساعت دیگه وقت ناهاره گلم ،ازاین به بعد با من راحت باشید و هرسوالی دارید بپرسید اینجا خونه خودتونه و میتونید منم مادرتون حساب کنید عزیزای من

-بله حتما ام ببخشید اگه بی ادبی نیست میتونم اسمتونو بدونم؟

+چرا نمیشه پسرم اسم من هه را عه لی هه راتوام از این به بعد راحت باهام حرف بزن لازم نیست رسمی باشی

+حتما اجوما از اشنایی باهات خیلی خوشحال شدم منم جونگ کوکم جئون جونگ کوک

-اوموو اسمتم قشنگه درست مثل خودت

+اوه دارید خجالت زدم میکنید

اروم خندید

این خنده ها چقد واسه پسرکی که پشتش وایستاده بود دلنشین بود

-اوه تهیونگا کی اومدی پسرم؟متوجهت نشدم اخه میدونی جونگ کوک خیلی شیرینه و من محو زیباییش شدم

جونگ کوک برگشت ودوباره باهمون پسر روبرو شد

=یا مامان هه را کم کم داری مارو میفروشی

نتونستی جلوی شیرین بودنه دوتا امگا مقاومت ‌کنی؟

-اومو تهیونگا حسودی نکن شما همتون پسرای منید

تهیونگ جلوتر رفت خم شدوزن را دراغوش گرفت

+اوه ببخشید پس من دیگه رفع زحمت میکنم

خسته نباشید

به تندی از اشپزخونه خارج شد

-اوه چرا رفت؟

تازه داشتم گرم صحبت میشدم اون واقعا شیرینه

=اوما یچیزی میگم باید بینمون راز بمونه باشه؟

-چیشده پسرم؟باش راز میمونه بگو

=خب قضیه اینکه اون به خاطر من رفت اون جفت حقیقیه منه

-اومو یا تهیونگا راس میگی؟

=متاسفانه اره

-یا ورپریده متاسفانه چیه؟یا یا امگا به این خوشگلی از خداتم باشه

اگه اذیتش کنی خودم میکشمت

=یا مامان هه را تو منو فروختی تو که هنوز اونو اصلا نمیشناسی

-نمیشناسم که نمیشناسم اونم ادمه اون مظلومه و یه امگا میدونی که چقدر ظریفه و شکننده پس باید درست مثل یک الماس قیمتی باهاش رفتار کنی

=چشم حتما تو امر کن سرورم

-یا تهیونگی برو یونگیرو واسه شام خبر کن دیگه میخوام سفررو پهن کنم

=یا من نمیخوام برم سرش با امگاش گرمه و اگه توشرایط حساسی وارد شم خودت میدونی که منو میکشه

میخوای جوون بمیرم؟

میخوای یونگی قاتلم شه؟

باید هرپنجشنبه برای حلوا درست کنی

=یا بچه انقد مظلوم نمایی نکن

نترس نمیمیری

برو صداشون کن زودباش
.
.
.
همون لحظه اتاقه یونمین...

خورشیدوماهWhere stories live. Discover now