سلامممممممم ببینید کی اومدههههه
به خاطر یکشنبه معذرت میخوام واقعا مهمون داشتیمو نتونستم اپ کنم
ولی الان با انرژی برگشتم دیدید قراردادو تمدید کردننننننننن؟فقط منم که قر دادم؟___________________:)
جیمین با قدم های ارومی وارد اتاق شد
هنوز ذهنش درگیر حرف های جین بود
+یعنی باید با یونگی از اون کارا کنم؟
لگدی به افکارش زد و روی تخت نشست
همون موقع یونگی با لباس های راحتی و موهای خیسی که افتاده بود رو صورتش بیرون اومد
-اوه اومدی؟کجا رفته بودی؟
+رفته بودم پیش جین هیونگ
-هیونگ؟اوه اون واقعا خیلی راحت میتونه خودشو تو دل بقیه جا کنه اون هیونگ خوبیه
از این به بعد تو و دوستت میتونید هرچی خواستید به جین هیونگ بگید
پسر مردد لب زد
+اوه راستش یچیزی هست که باید بگم
-چی؟
+من هیچ لباس و وسیله ای با خودم نیاوردم و یسریع چیزا نیاز دارم
-هوم این مشکل خاصی نیست میتونیم فردا بریم خرید
+راستکی میگی؟
یونگی لحظه ای جا خورد این موجود کوچولو و دوست داشتنی واقعا 19سالش بود؟
بیشتر میخورد 5سالش باشه-اره زیاد اهل دوروغ گفتن نیستم
+اوه تو واقعا مهربونی
-الان پیشنهاد صلح میدی؟
+صلح؟من از اولشم تو صلح بودم فقط از حق خودم دفاع میکنم
-تو واقعا لجباز و یک دنده ای
خب دیگه بیا بخوابیم فردا باید بریم خرید
+ولی اینجا فقط یدونه تخت هست!
-بهتره بهش عادت کنی چون تو از هفته دیگه همسر من به حساب میای این چیزا عادیه
+خیلی خب
هردو روی تخت دراز کشیدن با فاصله های زیاد
+اوه تو میخوای همینجوری بخوابی؟
-منظورت چیه؟
+موهات!
موهات خیسه-خب؟
+ممکنه سرما بخوری
-جای نگرانی نیست الان واقعا حصلشو ندارم
+کی گفته من نگران تو شدم؟اگه سرما بخوری نمیتونیم بریم خرید
-اگه نگران میشدی تعجب میکردم
+هی بیا اینجا من خریدمو ول نمیکنم بیا من برات خوشکشون کنم
-جدی؟میتونی انجامش بدی؟
+اوهوم اره فقط یه حوله برام بیار و زیادم غر نزن
-باشه
حولرو دست پسر داد وتازه متوجه دست های کوچولوی پسر شد
یک دفعه دست جیمینو گرفت
-یا الهه ماه اینا چقد کوچولوئن
با لحنه ذوق زده ای ادامه داد
-وای نگاشون کن انقد کوچولوئو تپلن که میتونم گازشون بگیرم
میتونم گازشون بگیرم؟
این مرد الان همون مرد عصبی بود؟
جیمین با انگشتاش قسمتی از موهای پسر بزرگترو کشید
+اول اینکه به من نگو کوچولو دوم اینکه میخوای موهاتو خشک کنم یا نه؟
یونگی سریع دستای جیمینو ول کرد باشه باشه
پشت به پسر نشست و جیمین کارشو شروع کرد
اروم دستشو بین موهاش حرکت میداد و روشون حوله میکشید
-هوممم
+یکی اینجا داره خیلی لذت میبره
پوزخندی زد
-نمیتونم انکارش کنم بیبی واقعا داری از دستات خوب استفاده میکنی
+مرتیکه بی ادب
فقط به خاطر خرید عزیزم
نفس عمیقی کشید و به کارش ادامه داد
انقدر خوب و ماهرانه انجامش میداد که پسر بزرگتر میخواست همونجا بیهوش شه
+خب دیگه تموم شد
-اوم ممنونم ازت
+قابلتو نداشت البته به خاطر تو نبود به خاطر خرید بود
-فک کنم تو عشق به خرید داری
+خرید کردن کار مورد علاقمه
-هیچی به خوابیدن نمی ارزه
+خب دیگه بگیر بخواب
هردو کم کم زیر پتو خزیدند و به خواب شیرینی فرو رفتند
Yon:
باحس قلقلک گردنش از خواب پرید
اروم چشماشو باز کرد و تنها چیزی که تونست ببینه یه کپه موهای طلایی بود
پسر کوچیکتر کامل تو بغلش غرق شده بود
طوری که نفسای داغش پوست گردن یونگیرو به خوبی لمس میکردن
نفس عمیقی کشید
پسر درون بغلش چه خوشبو بود!
توت فرنگی و وانیل رایحه خاصی بود تا به حال هردورو کنار هم ندیده بود
تعجب کرده بود که چرا تا الان پسرو پایین پرت نکرده و تازع داره لذتم میبره!
بلاخره این خودش بود که جوجرو بین دستاشو پاهاش گیر انداخته بود و کاری کرده بود که تو بغلش اب شه
پسر کوچیکتر اروم لباشو تکون داد که باعث شد روی پوست گردن یونگی کشیده شن
سریع متوجه موقعیت شدوپسرکوچیکترو هول داد
+اخ ایی چته وحشی!
.
.
.
تو خماری بمونید تا شب یه پارت دیگه ام اپ کنم:)
![](https://img.wattpad.com/cover/342546245-288-k533857.jpg)
BINABASA MO ANG
خورشیدوماه
Romanceقبیله خورشید و ماه دوقبیله متفاوت دوقبیله بهم گره خورده سرنوشت شاهزاده ها قبیله تاریکی و روشنایی ژانر:امگاورس.تخیلی.هپی اند.کمی کمدی کاپل: اصلی: یونمین فرعی: نامجین تهکوک هوسوک تنها نیست و کاپلش یه رازه.....